|
کد خبر : 2802 | ۷:۴۳ ق.ظ |
۱۱ خرداد , ۱۳۹۲
تا یاد دارم و با ایشان زندگی می کردم هر شب (همیشه) به نماز شب می ایستادند و سعی می کردند که مزاحم من یا بچه ها نباشند. حتی یک شب هم ما به خاطر نماز شب آقا بیدار نشدیم،. . .
کد خبر : 2794 | ۷:۳۵ ق.ظ |
۹ خرداد , ۱۳۹۲
یک روز مادرم مهمان داشت. مهمان ها سرزده آمده بودند و کارها درست وآماده نبود. خانم با دستپاچگی می خواستند شیرینی ومیوه ای جور کنند. آقا گفتند: «نه، شما بروید، پیش مهمانها» و رفتند سراغ سماور. آن موقع سماور ذغالی. . .
کد خبر : 2791 | ۷:۳۵ ق.ظ |
۸ خرداد , ۱۳۹۲
مادرم می گفتند: یک وقت به آقا گفتم: هرجا رفتی من با شما آمدم. هرچیزی برای شما پیش آمد پا به پای شما ایستادم امّا یک چیزی از شما می خواهم. اگر بهشت رفتی، آن جا هم مرا به دنبال. . .
کد خبر : 2792 | ۷:۴۲ ق.ظ |
۷ خرداد , ۱۳۹۲
… و به احمد پسرم وصیّت می کنم که با ارحام واقرباء خود خصوصا خواهران و برادر و خواهرزادگان، با مهر ومحبّت و صلح و صفا و ایثار ومراعات، رفتار کند. و به همه ی فرزندانم وصیّت می کنم که. . .
کد خبر : 2785 | ۷:۳۴ ق.ظ |
۶ خرداد , ۱۳۹۲
در شرایط سختی که امام در روزهای اخیر داشتند، هر وقت چشم باز می کردند اگر قادر به صحبت کردن بودند، می گفتند: «خانم چطورند؟» می گفتیم: «خوبند، بگوییم بیایند پیش شما؟» می گفتند:«نه. خانم، کمرشان درد می کند. بگذارید. . .
کد خبر : 2784 | ۷:۳۲ ق.ظ |
۶ خرداد , ۱۳۹۲
ندیدم در طول زندگی، امام به خانم بگویند در را ببندید. بارها و بارها می دیدم که خانم می آمدند و کنار آقا می نشستند، ولی آقا خودشان بلند می شدند و در را می بستند وحتی وقتی بلند می. . .
کد خبر : 2782 | ۷:۲۴ ق.ظ |
۶ خرداد , ۱۳۹۲
وقتی امام به ترکیه تبعید شدند وعمویم (آیت الله پسندیده) می خواستند به ترکیه، پیش آقا بروند، منزل ما آمدند واز پشت درب گفتند می خواهم با خود خانم صحبت کنم که اگر بخواهند پیغامی بدون واسطه برای آقا داشته. . .
کد خبر : 2555 | ۷:۳۱ ق.ظ |
۳۱ اردیبهشت , ۱۳۹۲
گاهی اوقات که برای دیدن امام وارد اتاقشان می شدیم، از ما می پرسیدند: خانم را دیده اید یا نه؟ اگر می گفتیم خانم را ندیدیم می گفتتند: یا علی! بروید خانم را ببینید بعد بیایید پیش من. یاد گرفته. . .
کد خبر : 2551 | ۷:۲۷ ق.ظ |
۳۰ اردیبهشت , ۱۳۹۲
اگر روزی خانم غذا را تهیه می کردند، هر چقدر هم که بد می شد کسی حق اعتراض نداشت وامام از آن تعریف می کردند. خانم اگر کاری در خانه انجام می دادند، حتی اگر استکانی را جابه جا می. . .
کد خبر : 2552 | ۷:۲۷ ق.ظ |
۲۹ اردیبهشت , ۱۳۹۲
احترام مرا نگه می داشتند وحتی حاضر نبودند که من در خانه کار کنم. همیشه می گفتند: «جارونکن» اگر می خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم می آمدند و می گفتند: «بلند شو. تونباید بشوری» پشت سر ایشان اتاق. . .
کد خبر : 2544 | ۷:۱۰ ق.ظ |
۲۸ اردیبهشت , ۱۳۹۲
یک بار کارگر خانه به مرخـّصی رفت و مادرم سینی غذا را در دستشان گرفتند و آوردند سر سفره. آقا گفتند:«وا مصیبت. فریده! خانم دارد سینی می آورد.» خواهرم می گفتند: ما تو خانه خیلی کار می کردیم. اصلا نمی. . .
کد خبر : 2545 | ۷:۲۴ ق.ظ |
۲۶ اردیبهشت , ۱۳۹۲
تصدّقت شوم؛ الهی قربانت بروم، دراین مدت که مبتلای به جدایی از آن نورچشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت درآئینه ی قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش درپناه. . .
کد خبر : 2421 | ۷:۵۶ ق.ظ |
۲۳ اردیبهشت , ۱۳۹۲
فرانسه که بودیم، یک روز خانم به منزل یکی از فامیل هایشان مهمانی رفتند. موقع برگشتن، دو ساعت از وقتی که به امام گفته بودند که بر می گردند، دیرتر شده بود. آقا که همه کارهایشان را با ساعت و. . .
کد خبر : 2422 | ۸:۰۰ ق.ظ |
۲۲ اردیبهشت , ۱۳۹۲
مشکلات بعد از انقلاب بسیار زیاد بود. خصوصا از وقتی که جنگ شروع شده بود، مسائل تأثرآور و وحشتناک زیادی به گوش ایشان می رسید، ولی اصلا آنها را با ما مطرح نمی کردند. گاهی که به اتاقشان می رفتم،. . .
کد خبر : 2304 | ۸:۰۹ ق.ظ |
۱۹ اردیبهشت , ۱۳۹۲
خانم می گفتند که چون بچّه ها، شب ها خیلی گریه می کردند وتا صبح بیدار می ماندند، امام شب ها را تقسیم کرده بودند، یعنی مثلا 2ساعت از بچه نگهداری می کردند و خانم می خوابیدند و2ساعت خودشان می. . .
کد خبر : 2302 | ۸:۰۶ ق.ظ |
۱۸ اردیبهشت , ۱۳۹۲
هیچ وقت دستور انجام کاری را به خانم نمی دادند. خانم می گفتند: «وقتی دگمه پیراهنشان می افتاد، می گفتند: «می شود این پیراهن را بدهید بدوزند؟» نمی گفتند: «خودت بدوز» یا احیانا اگر روز بعد دوخته نشده بود نمی. . .
|
|