|
|||||
مقاله/ رؤیای ایرانیان در انقلاب اسلامی
میشل فوکو (Michel Foucault) متفکر و فیلسوف شهیر فرانسوی در شهریور و آبان ۱۳۵۷، یعنی در بحبوحه انقلاب اسلامی، دو سفر به ایران داشت که طی آن از برخی از شهرهای ایران از جمله تهران، قم و آبادان دیدار نمود و با طبقات مختلف مردم در باره اوضاع ایران در حال انقلاب گفتوگو کرد. وی […]
کد خبر : 33540 | 11:13 ق.ظ | ۱۵ آذر , ۱۳۹۸ میشل فوکو (Michel Foucault) متفکر و فیلسوف شهیر فرانسوی در شهریور و آبان ۱۳۵۷، یعنی در بحبوحه انقلاب اسلامی، دو سفر به ایران داشت که طی آن از برخی از شهرهای ایران از جمله تهران، قم و آبادان دیدار نمود و با طبقات مختلف مردم در باره اوضاع ایران در حال انقلاب گفتوگو کرد. وی که وقایع انقلاب اسلامی را به دقت پیگیری میکرد، تحلیلهایش را قبل از پیروزی انقلاب در روزنامهای ایتالیایی منتشر مینمود. مجموعه این مقالات کوتاه در کتابی با عنوان ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند؟ منتشر و به فارسی ترجمه گردیده است. اینک گزارش و تحلیلی کوتاه از این کتاب. تهران: شهریور تا آذر ۱۳۵۷٫ مردم ایران عزادار و در گیرودار زلزله طبس و قتل عام هفده شهریور میباشند. روحانیون در کمک به زلزلهزدگان طبس نقش چشمگیری دارند. طوفان انقلاب مردم ایران علیه نظام شاه همه ایران را فراگرفته است. رژیم شاه برای سرکوب و مهار مردم ارتش را وارد میدان نموده است. ارتش شاه به آخرین تجهیزات نظامی مجهز است، اما با این حال ارتش نیرومندی نیست و پایگاه محکم اجتماعی ندارد. سی تا چهل هزار مستشار آمریکایی در ارتش ایران حضور دارند. ارتش ایران هرگز نقش آزادیبخش نداشته؛ بلکه تحت حمایت خارجی وظیفهاش حفاظت از حکومت شاهان بوده است، نه حفظ سرزمین ایران. ضمناً آمریکا از این ارتش بهعنوان ژاندارم منطقه استفاده میکند. رضاخان بهدست انگلیسیها روی کار آمد و محمدرضا نیز به آمریکا وابسته است. این وابستگی به حدی است که سفیر آمریکا میتواند یک ژنرال را بهعنوان نخستوزیر به شاه تحمیل نماید، اما چنین نظامی پایدار نمیتواند باشد. برخی نظامیان به من گفتند که ارتش، آمادگی و انگیزهای برای سرکوب مردم ندارد. حکومت مخالفانش را کمونیسم بینالملل معرفی کرده است، اما ارتشیها یافتهاند که مخالفان، مردم کوچه و بازارند. آنها فهمیدهاند که در مقابلشان دشمن نیست، بلکه اربابی بر سر آنهاست که به آنها فرمان میدهد. شاه قائم به ارتش است، اما ارتش تکیهگاه مطمئنی برای شاه نیست؛ آنها به مسلمانان مبارز نزدیکترند. شاه میتواند به بعضی از ژنرالها اعتماد کند، اما به ارتش بهطور کلی نمیتواند پشتگرم باشد. شاه میخواهد فساد و استبداد را همراه با نوسازی ظاهری بر مردم تحمیل کند. اصلاحات ارضی فقط کشاورزان را فقیرتر نموده و وارادت کالاهای جدید فقط به جیب شرکتهای خارجی پول روانه کرده است. پول ثروتمندان نیز به بانکهای کالیفرنیا میرود یا با آن در غرب ویلا و مستغلات میخرند. این حاصل نوسازی شاه است. رضاشاه به تبع از آتاتورک در پی ملیگرایی، لاییسیته و نوسازی بود، اما به هیچکدام نرسید. او کشور را تحت قیمومیت انگلیس و پسرش تحت سیادت آمریکا قرار داد. او با طرح نژاد آریا، نتوانست با مذهب شیعه مقابله کند. اقتصاد کشور در قبضه خانواده پهلوی است. ساختمانسازی متعلق به یک برادر، مواد مخدر برای خواهر شاه، عتیقهجات از آن پسر این خواهر و همینطور خاویار و زمینها و پسته و دیگر سرمایههای کشور همچون غنایم جنگی بین خانواده شاه تقسیم شده است. اینها همه تحت حمایت بیگانه انجام میگیرد. از اینجاست که «مردم ایران به خاندان پهلوی به چشم یک رژیم اشغالگر نگاه میکنند». سخن از پیشرفت و ورود به دروازههای تمدن بزرگ، بسیار است، اما واقعیت چیز دیگری است. تابلویی را در کنار جاده دیدم که ورود به شهری را خوشامد میگوید، اما از شهر خبری نیست. این شهر فقط در اوراق بروکراتها وجود دارد. نمونههایی از این دست بسیار است. غربیها، شاه را عامل پیشرفت و نوسازی و مخالفان را کهنهگرا و مخالف تمدن میشمارند. باید به تحلیلگران غربی مدافع رژیم شاه گفت، «تمنا میکنم این قدر در اروپا از شیرینکامیها و شوربختیهای حاکم متجددی که از سر کشور کهنسالش هم زیاد است حرف نزنید. در ایران آنکه کهنسال است خود شاه است… کهنهپرست خود رژیم است.» او جایی در بین ملت ایران ندارد. شاه در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم مقبره پدرش را قرار داده و جشنها برپاکرده و مهمانیها برگزار نموده، و خواسته مقداری از جمعیت زایر را بسوی مقبره پدرش بکشد، اما در این رقابت این امامزاده است که برنده است.ایران از اقمار آمریکا شده و از وابستگی دراز مدت رنج میبرد. احزاب سیاسی کارآمد نیستند. حزب کمونیست توده به اتحاد شوروی وابسته است. جبهه ملی، گشایش فضای سیاسی را بدون توافق آمریکا ممکن نمیدانند. برخی از احزاب استقلال و برخی آزادی را فدا کردهاند. چون کشور هیچوقت مستعمره نبوده است، سازمانهای سیاسی- نظامی برای بیرون کردن دشمن ایجاد نشده است. درباره انگیزه قیام مردم، در غرب نظرات مختلف است، اما بهزودی یافتم که آنها رژیم شاه را نمیخواهند. مردم هویتشان را در اسلام میبینند که ابعاد مختلف زندگی آنها را طی قرون متمادی سامان داده است. در مراسم شهدا در بهشت زهرا دیدم که چگونه مردم گرد روحانیون جمع میشدند و از آینده مملکت و وظیفه خود سخن میگفتند. خواست مردم در تظاهرات خونین «حکومت اسلامی» بود. فعالیتهای سیاسی، در مراسم عزاداری و یادبود و وعظهاست. نواری از این وعظها را گوش کردم که در آن «نه گذشته گرایی احساس میشد نه گریز، نه بیسامانی و نه ترس.» اعتقاد به امام غایب علیه السلام که روزی حق را مستقر خواهد نمود، مردم را به بیقراری و آمادگی دایم دعوت میکند و دین را با سیاست میآمیزد. پیروی از الگوی امامان مردم را در مقابل قدرتهای فاسد تسلیمناپذیر نموده است. ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند؟ فقط رفتن شاه کافی نیست. آنها علاوه بر شعار «مرگ بر شاه» فریاد «اسلام اسلام» و «ما همه سرباز توایم خمینی» سر میدهند. حاکم مستبد، در برابر تبعیدی بیسلاحی که ملت پشتیبان اوست قرار دارد. رژیم فضای باز سیاسی را مطرح میکند، اما آیتالله از پاریس هشدار میدهد که فریب این طرحها را نخورید. گروههای سیاسی به این دلخوش کردهاند که امام، حرکت را به پیش میبرد، اما قدرت به آنها خواهد رسید، چون امام تشکیلات و برنامهای ندارد. با فرونشستن گرد و خاک انقلاب، واعظ پیر فراموش میشود و قدرت بهدست سیاستمداران میافتد، اما جریانات روز بروز نشان میدهد که این خوشبینی شتابزده است و رابطه امام با مردم عمیقتر از اینهاست. تحلیلگران غربی میگفتند: مردم مبارز، فقط میدانند که چه نمیخواهند، اما نمیدانند که چه میخواهند؟ اما من در بین مردم قم و تهران از افراد بسیاری پرسیدم که چه میخواهید؟ چهار نفر از پنج نفر میگفت: «حکومت اسلامی». روحانیت از لحاظ سازمانی که دارای تشکیلاتی مستقل از دولت و از یکدیگر است، برخاسته از مردم، مظهر خواستههای آنان و راهنمای آنهاست. از حیث اعتقادی ایمان به امام غایب علیه السلام و بقای رهبری معصوم که حامل نور شریعت است و مردم باید اسباب بازگشتش را فراهم کنند، پشتوانهای قوی برای قیام است. تشیع هم ریشه در گذشته دارد و هم امید به آینده دور را در دلها میدمد و پیش رفتن بهسوی آینده روشن را تشویق میکند، آیندهای که بهجای فرمانبری محض نوعی تجدید عهد در آن حضور دارد. اصول ارزشهایی که رهبران انقلاب از آن سخن میگفتند، بسیار شبیه به اصول دموکراسی به نظر میآید، اما آنها از موضع اسلامی به این اصول مینگرند. آنها از راه بازیهای سیاسی و زد و بندهای حزبی کار را به پیش نمیبرند و میدانند که از این طرق راه بهجایی نخواهند برد. از این روست که دست خالی در مقابل گلوله میایستند و با قبول خطر یک حمام خون، به پیش میتازند. آنها خوب میدانند بهدنبال چه هستند. جلوهای از رفتار در حکومت اسلامی آن بود که مردم در زلزله فردوس دیده بودند. کشاورزان طرحهای حکومت را نمیپسندیدند؛ لذا به رهبری روحانیون و کمکهای مردم، شهری را بنا کردند که اسلامیه نامیدند. این نمونهای از سازمان سیاسی اسلامی است که مردم در پی آن میباشند. عنصر مهم دیگر این است که آنها بهدنبال آوردن معنویت به درون زندگی اجتماعی هستند. آنها در پی جامعهای هستند که معنویت در آن رشد و شکوفا گردد. از این جهت که حکومت اسلامی کوششی است برای حل مشکلات امروزی از طریق سیاسی کردن برخی ساختارهای اجتماعی و دینی، و از این حیث که در پی آن است که سیاست را معنوی کند، تحت تأثیر آن هستم. موج عظیمی به راه افتاده است، بدون تشکیلات حزبی و بدون سلاح نظامی، آن هم در مقابل یکی از مجهزترین ارتشها و مخوفترین نظامهای پلیسی جهان و این است که آن را با همه جنبشهای دیگر متفاوت میسازد. حرکت روزبهروز شتاب بیشتر میگیرد. ارتش در مقابله با ملت تردید میکند. قیام همگانی ملی، جنگ داخلی را منتفی کرده. قیام گسترش پیدا کرده است. اعتصاب همهجا را فراگرفته و با افزایش حقوق و اعطای مزایا مشکل حل نمیشود. سیاسی کاری و بحثهای سیاسی راجع به آینده کاربردی ندارد و نمیتواند انقلاب را کُنْد کنَد. حکومت لیبرالی و نقشههای سازشکارانه علی امینی که کارگذار آمریکاست هم کاری از پیش نمیبرد. رهبری امام به بازی احزاب سیاسی میدان نمیدهد و جز به رفتن شاه از راه جنبش مردمی راضی نمیشود، اما چه خواهد شد، معلوم نیست. آمریکا حامی شاه است. رسانههای رسمی شوروی هم حکومت اسلامی را در ایران خطرناک توصیف کردند. بنابراین از لحاظ بینالمللی شاه، مورد حمایت و انقلابیون تنها هستند. مخالفان، شاه را غیرقانونی اعلام میکنند. شاه نظامیان را روی کار میآورد. آنها ممکن است بتوانند نظم را برقرار کنند، اما نمیتوانند کشور را اداره کنند. بهزودی ممکن است وحدت نظامیان درهم شکسته شود و گروههایی از آنها به نهضت بپیوندند. از سوی دیگر، محرم نزدیک است و انتظار میرود انقلاب به اوج برسد. مردم پیرو حسین علیه السلام شهید، باکی از مردن ندارند. وزارت خارجه آمریکا هم منتظر عاشوراست. آنها میپندارند اگر محرم را مقاومت کنند امید نجاتی هست. ابتدا شاه تصمیم میگیرد بهصورت مسالمتآمیز با قضیه مقابله کند. شریف امامی را به صحنه میآورد، زندانیان سیاسی را آزاد میکند و سانسور را بر میدارد، اما این ترفندها مؤثر واقع نمیشود. بهناچار نظامیان را روی کار میآورد تا با خشونت و مشت آهنین برخورد کند. اما انقلاب چونان آتشی در خرمنگاه، از شهری به شهری و از استانی به استان دیگر سرایت میکند. اعتصاب، بخشهای مختلف را یکی پس از دیگری به تعطیلی کشانیده است، صنعت نفت، ذوب آهن، هواپیمایی و همهجا. اقشار مرفه و فقیر همه در اعتصابند. خواستهای آنها سیاسی است، بسی فراتر از تقاضاهای صنفی و اضافه حقوق. اما اعتصاب آنها برای هرج و مرج کشیدن کشور نیست، وظیفهای ملی است و مسئولانه انجام میگیرد. خلبانی میگوید: در پرواز مسؤل ایمنی مسافران بوده است و اکنون مسؤل ایمنی کشور است. کارگران نفت نیاز داخلی را تولید میکنند، اما نفتکشهای خارجی را منتظر میگذارند. نقطه اصلی این جنبش در بیرون از کشور است؛ امام خمینی، همو که حرف آخر را میزند و در دل همهجا دارد. یک خلبان بوئینگ با لحن آمرانه به من گفت: «گرانبهاترین ثروتی که ایران از قرنها پیش تاکنون داشته، در فرانسه پیش شماست. خوب نگاهداریش کنید.» ساواک در شهرها با چماقداری و آشوب میخواهد اعتصابیون را بدنام کند، اما این دسیسه نیز افشا میشود. با روی کار آمدن نظامیان مجدداً سانسور برقرار میشود، اما این بار مطبوعاتیها روزنامهها را منتشر نمیکنند. روشهای دیگر اطلاعرسانی بهکار گرفته میشود، تلفن، نوار ضبط صوت، اعلامیه، مجالس و منابر و مانند آن. شیوه مبارزه بسیار کارآمد است. وحدت ملت شگفتانگیز است. همه اقشار یک خواست دارند: رفتن شاه، که معنایش پایان وابستگی و فساد، استقرار عدالت، پیشرفت و فعال شدن اسلام و زندگی و روابط جدید با دنیا و بالاخره حکومت اسلامی. آنها آزادی میخواهند، اما نه «آزادی امیال»، بلکه آزادی از قدرتهای جهانی. آنها احزاب سیاسی را هم کارگزاران قدرتها میدانند. «و از اینجاست نقش شخصیت آیتالله خمینی که پهلو به افسانه میزند. امروز هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی، حتی به پشتیبانی همه رسانههای کشورش نمیتواند ادعا کند که مردمش با او پیوندی چنین نیرومند دارند.» جنبشی است دارای سازمان سیاسی، اما متفاوت و هدفش هم رهایی از استیلای خارجی و استبداد داخلی است. «شاید این نخستین قیام بزرگ بر ضد نظامهای جهانی باشد، مدرنترین و دیوانهوارترین صورت شورش.» آنها فقط رفتن شاه را نمیخواهند. فقط یک جمهوری آنها را قانع نمیکند. «جنبشی که در آن نفس مذهبی دمیده شده است که بیش از آنکه از عالم بالا سخن بگوید به دگرگونی این دنیا میاندیشد.» تأملات این خلاصهای بود از گزارشات و تحلیلهای میشل فوکو از زمینهها، عوامل، اهداف، و ماهیت انقلاب اسلامی. آنچه او گفته است برای کسانی که در انقلاب حضور آگاهانه و فعال داشتهاند تازگی ندارد، اما اینکه این حقایق از زبان یک ناظر خارجی دیده و تصدیق شود جالب است. خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران تحلیل فوکو از جهاتی دارای اهمیت ویژه است. اولاً او از معدود تحلیلگران غربی است که اثرش در گرماگرم انقلاب و قبلاز پیروزی آن نوشته شده است، زمانی که هنوز سرنوشت و آینده انقلاب نامعلوم است. ثانیاً او از معدود تحلیلگرانی است که با حضور در ایران، انقلاب را از نزدیک دیده و با سفر به شهرهای مختلف و مشاهده تظاهرات و تجمعات مردم در خیابانها و مساجد و دیگر مراکز و دیدار و گفتوگو با اقشار مختلف توانسته است تجربهای مستقیم از انقلاب پیدا کند. ثالثاً او یک ژورنالیست و گزارشگر و یا تحلیلگر حرفهای سیاسی نیست، بلکه فیلسوفی است برجسته دارای اندیشههای ابتکاری که در عرصههای مختلف معرفت بشری معاصر مؤثر است. وجه دیگر که تحلیل او را متمایز میکند، بیغرضی و واقعبینی اوست. این مجموعه ویژگیها، اثر او را متفاوت با بسیاری از آثار تحلیلگران غربی میسازد که با ذهنیتی مملو از پیشفرضهای غربی، مقهور و مغلوب تحلیلهای رسانههای غربی، و بدون اطلاع از عمق فرهنگ مردم ایران و مکتب اسلام به بررسی رویدادهای انقلاب اسلامی میپردازند. ساختارشکنی، حقیقتجویی، مطالعه مستقیم و بیواسطه، تیزبینی، ژرفنگری و بیغرضی فوکو قابل تحسین است و موجب شده که او تصویری بسیار نزدیک به واقعیت انقلاب ارائه دهد. ممکن است از برخی تعابیر او برداشت شود که به نظر او، جنبش مردم ایران نوعی اعتراض علیه مدرنیته، زندگی نوین و نظم و سازمان اداری دنیای جدید باشد. به عبارت دیگر، شاید او متمایل باشد که این حرکت را در توافق با اندیشه پست مدرن خود تفسیر نماید. اگر سخن فوکو این باشد، البته جای تأمل است. انقلاب ایران همانطور که فوکو خود بهدرستی دریافته است تجلی اسلامخواهی مردم ایران است. اسلام را نمیتوان در مقولاتی چون مدرنیته و پست مدرنیته گنجانید. تمدن جدید، زندگی و سازمان اداری و تشکیلاتی جدید فی نفسه مورد اعتراض مردم مسلمان نیست، آنچه اسلام برنمیتابد، ستم، فساد، استکبار، ذلت، وابستگی و مادیگری است. اگر بتوان اثبات نمود که اینها لوازم اجتنابناپذیر تمدن جدید میباشند، البته در آن صورت تمدن جدید مطرود خواهد بود. اما چنین چیزی اثبات نشده و معلوم هم نیست که اثباتشدنی باشد. دلیلی نیست که نتوان علم، فناوری و سازمان مدیریت عقلانی نوین را در خدمت جامعه و زندگی بر پایه عدالت، ارزشها انسانی و معنویت و خدامحوری قرار داد. با توجه به مبحث فوق به چند نکته محوری درباره دیروز و امروز انقلاب اسلامی اشاره میکنیم. حکومت پهلوی و زمینههای انقلاب. زمینه اصلی انقلاب وجود حکومتی بود که نه مشروعیت داشت و نه موفقیت. رضا شاه دستنشانده انگلیسیها بود که برای تحقق بخشیدن به اهداف آنها قدرت به او سپرده شده و محمدرضا شاه نیز وارث این حکومت نامشروع بود. علاوه بر این او کشور را تحت سیادت آمریکا قرار داد. پس این حکومت مشروعیت نداشت و بر مردم ایران تحمیل شده بود. علاوه بر این در عمل نیز نهتنها در خدمت مردم قرار نگرفت، بلکه در برابر مصالح مردم و در خلاف جهت خواستههای آنها حرکت میکرد. ملیگرایی و لائیسیته را در مقابل اسلام مطرح کرد و با مظاهر اسلامی، به مخالفت برخاست. با دین و مظاهر آن، مانند حجاب، و مروجان آن یعنی روحانیت به ستیز برخاست. کشور ایران را به پایگاه آمریکا و متحد اسرائیل در منطقه تبدیل نمود. نوسازی پهلوی، وارد کردن کالاها، مصنوعات و تکنیسینهای خارجی، نشان دادن ظاهری توخالی از یک جامعه متجدد و روانه کردن سخاوتمندانه درآمدهای حاصل از فروش نفت به جیب خارجیان و تقسیم سرمایههای ملی در بین خاندانش بود. پس مردم با نظامی مواجه بودند که دستنشانده، وابسته، مخالف دین و مظاهر دینی، متحد با دشمنان اسلام و مخالف با مصالح امت اسلامی، مروج فساد اخلاق، و از حیث اقتصادی فاسد، ناتوان و موجب فقر و تبعیض و از نظر مدیریت فاسد و ناکارآمد بود. بدیهی است که مردم ایران چنین نظامی را برنتابند و به مقابله با آن برخیزند. واکنشهای ناموفق گونههای مختلفی برای مبارزه با نظامهای حاکم وجود دارد: مانند کودتا، عملیات نظامی آزادیبخش، فعالیتهای سیاسی و حزبی و جنبشهای مردمی. مبارزات گاهی برای ایجاد اصلاحات و تغییراتی در حکومت است و گاهی برای سرنگونی و تغییر کلی نظام. چون ایران هیچگاه مستعمره نبوده و سازمانهای آزادیبخش نظامی در آن شکل نگرفته است لذا با عملیات نظامی نمیتوان به مقابله با رژیم مستبد پرداخت. گروههای مسلحی نیز در ایران اقدام به مبارزه کردند، اما از آنجا که از ایداولوژی مارکسیستی دفاع میکردند و فاقد خاستگاه و پشتوانه مردمی بودند، توفیقی به همراه نداشتند. احزاب سیاسی هم در ایران از کارنامه مطلوبی برخوردار نبوده، قابلیت رهبری مبارزات را نداشتند. احزاب و گروههای چپ وابسته به شوروی بودند و احزاب و گروههای ملی بدون حمایت خارجی قادر به ایجاد تغییری نبودند. بین توده ملت و این تشکلهای سیاسی اعم از چپ یا راست، شکاف عمیق اعتقادی و ارزشی بود. تفکر و خواست آنها تفکر و خواست ملت نبود. از اینرو برای ملت جاذبهای نداشتند و ملت با آنها احساس یگانگی نداشت. از اینجاست که هیچگاه این احزاب نتوانستند پایگاه محکمی در بین مردم پیدا کنند. با فقدان پایگاه مردمی، این تشکلهای ضعیف، توان ایستادگی در مقابل رژیم شاه را که مستظهر به حمایت خارجی و پشتگرم به ارتش و پلیس بود نداشتند. موج انقلاب اسلامی در دهه چهل با ورود امام خمینی قدس سره و روحانیت به صحنه سیاست فصل جدیدی از مبارزات ضد استبدادی آغاز گردید. این جنبش از آنجا که پایگاه مردمی داشت، زبانش زبان مردم و خواستش خواست مردم بود، از حمایت و پشتیبانی ملی برخوردار گردید و زنگ خطری جدی را برای رژیم شاه به صدا در آورد. از اینرو رژیم با شدت هرچه تمامتر به سرکوب این حرکت پرداخت. قتلعام پانزده خرداد سال چهل و دو، دستگیریها، حبسها، شکنجهها و اعدامها تشدید یافت و سایه شوم اختناق و سانسور، همهجا را فراگرفت و جریان دینزدایی و مبارزه با دینداران جدی گردید. با سرکوب مبارزان و تبعید امام به نجف، رژیم توانست آهنگ حرکت انقلاب را کند سازد. در این مدت که بیش از یک دهه به طول انجامید، امام در نجف و برخی از عالمان و روشنفکران دینی در ایران، به پیریزی نظری حکومت اسلامی پرداختند و جمع بسیاری از طلاب و دانشجویان را با تفکر اسلامی و مبانی اعتقادی مبارزات سیاسی آشنا نمودند. با فعالیتهای فرهنگی و ارشادی، همچون انتشار کتب و مجلات دینی، برگزاری جلسات وعظ، بحث، و تدریس در حوزهها و دانشگاهها توانستند فکر دینی و سیاسی اقشار مختلف مردم را تعمیق بخشند. در سال پنجاه و شش با وقوع چند رویداد، مانند انتشار مقالهای اهانتآمیز به امام خمینی در روزنامه اطلاعات و فوت مشکوک فرزند امام آقا سیدمصطفی خمینی در نجف، لحظه موعود و سرنوشتساز در تاریخ ایران اسلامی فرا رسید و بغض در گلو مانده ملت، منفجر شد و طوفانی از حرکت پرشتاب مردم برای مبارزه جدی با نظام ستمشاهی براه افتاد؛ طوفانی که مقاومت در برابر آن برای رژیم وابسته پهلوی بسیار دشوار بود. آنچه رخ داد قیام عمومی و فراگیر مردمی در سراسر ایران بیسابقه بود. رژیم در رویارویی با انقلاب عکسالعمل رژیم در برابر این طوفان سهمگین و پیشبینی نشده، چیزی جز اعمال خشونت، کشتار و خونریزی و دستگیری و شکنجه نبود. پلیس و ارتش را به میدان آورد، توپ و تانک را به کوچهها و خیابانها کشید تا با ایجاد رعب و وحشت حرکت تودههای میلیونی را متوقف کند. ارتش، شاه به آخرین تجهیزات نظامی مجهز بود و دهها هزار مستشار آمریکایی در آن حضور داشت. فلسفه وجودی ارتش حفظ حکومت شاه بود و شاه امید زیادی به آن داشت. هرچند برخی سران ارتش برای او قابل اعتماد بودند، اما اکثر نظامیان به هیچوجه آمادگی مقابله با مردم را نداشتند. قبل از عمومی شدن جنبش، شاه میتوانست مبارزان را با برچسبهایی چون کمونیسم، و ارتجاع متهم نماید و عدهای را از این طریق بفریبد، اما با به راه افتادن تظاهرات میلیونی در شهرها و به میدان آمدن زن و مرد، پیر و جوان، شهری و روستایی و روحانی و دانشجو، اینگونه سخنان دیگر نمیتوانست خریداری داشته باشد. شاه چارهای جز تغییر دولت و تعویض پی در پی نخستوزیران نمیدید. هر نخستوزیری با شعار و روشی متفاوت به صحنه میآمد تا شاید بتواند گره از کار فرو بسته شاه بگشاید؛ گاهی با ظاهری مسالمتآمیز و دادن بعضی از امتیازات چون آزادی زندانیان سیاسی، گاهی با چنگ و دندان نشان دادن و حکومت نظامی برقرار کردن و حمام خون به راه انداختن، اما رهبری بصیر و تیزبین و ملت آگاه و مصمم در راهی که در پیش گرفته بود تردیدی روا نمیداشت. اهداف انقلاب خواست مردم استقلال و آزادی، در سایه حکومت اسلامی بود و چون نظام شاهنشاهی عامل استبداد، فساد، ستم، فقر و وابستگی بود این نظام باید سرنگون و حکومت اسلامی باید اسقرار مییافت. آنها در حکومت اسلامی همه خواستههای خود را برآورده میدیدند. رهبری انقلاب اعتقاد اسلامی مردم و رهبری منحصر به فرد امام خمینی قدس سره، موجب وحدت بیسابقه مردم گردیده بود. تقوا، شجاعت، بصیرت و از خودگذشتگی امام خمینی او را محبوب بیمنازع قلوب تمام ایرانیان کرده و همه آرمانها و ارزشهای مردم در وجود او خلاصه شده بود. او بود که سکان انقلاب را بهدست گرفته بود و این مردم بودند که یکپارچه فریاد میزدند: «ما همه سرباز توییم خمینی، گوش به فرمان توییم خمینی.» امام خمینی از نجف و سپس از پاریس هدایت انقلاب را بر عهده داشت. شیوه مبارزه شیوه مبارزه در انقلاب اسلامی، متفاوت با دیگر جنبشها و انقلابها بود. این مبارزه نه شکل حزبی داشت که با سیاسی کاریهای مرسوم پیش رود، و نه شکل نظامی داشت که با مبارزات مسلحانه و زبان زور، خواستههایش را محقق کند. ملت به ارتش بهعنوان دشمن نگاه نمیکرد تا با او به جنگ برخیزد. ارتش، جز معدودی از سران آن، جزئی از ملت بود که همچون سایر ملت، احساس دینی داشت و همچون آنان قربانی ستمها و نابرابریهای نظام استبدادی بود. از اینجا بود که مردم به سربازان مسلح گل هدیه میکردند و شعار میدادند: «ارتش برادر ماست، خمینی رهبر ماست.» حرکتهای میلیونی با پیام و رهنمود امام به راه میافتاد و با تظاهرات مسالمتآمیز و بیان صریح خواستهها در خیابانها و اجتماعات فریاد ملت را به گوش جهانیان میرسانید. پیام امام از طریق نوار، اعلامیه، تلفن و سینه به سینه به سراسر کشور دست بهدست و زبان به زبان میچرخید. گویندگان دینی در مجالس و محافل به روشنگری مردم میپرداختند و در انجمنها و مجالس کوچک و بزرگ بحث و تحلیل و طرح و سازماندهی شکل میگرفت. ملتی آگاه و شجاع با هدایت رهبری فرزانه و دریادل با دستانی خالی و سینه سپر کرده در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح و سازمان مخوف ساواک همچون دریایی خروشان به راه میافتاد و کشتار، شکنجه و خشونت نهتنها او را از حرکت بازنمیداشت، بلکه انگیزه او را برای قطع ریشه ستم بیشتر میکرد. مبانی فکری و منابع الهامبخش اعتقاد اسلامی، پشتوانه اصلی حرکت بود. قیام علیه ستمگر و تلاش برای برقراری عدل و قسط بهعنوان تکلیف شرعی به حرکت، صبغه الهی و قدسی میداد. حماسه امام حسین علیه السلام در سال شصت و یک هجری در کربلا و شهادت او و یارانش در نبردی نابرابر با حاکم جائر و فاسد اموی برای امحاء ستم و فساد و احیا دین و سنت نبوی و اصلاح امت همواره بهعنوان مثل اعلای مبارزه در مقابل دیدگان مبارزین قرار داشت. این حماسه تاریخی، مشوق و محرک نیرومندی در خیزش، کوشش و جوشش مردم بود و شهادت و مرارت را در کامشان شیرین مینمود. از این رو مجالس عزاداری حسینی در مساجد و حسینیهها کانون انقلاب بود. الگوی کربلا، انقلاب را از طریق اهلبیت علیهم السلام به گذشته دین و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرتبط میکرد، چنانکه اعتقاد به امام غایب و انتظار ظهور، انقلاب را به آینده دین پیوند میداد. بر پایه این اعتقاد، جهان بهدست امام دوازدهم با عدل و داد پر میشود، پس از آنکه با ستم و جور آکنده گردد. با ظهور امام مهدی؟عج؟، جامعه آرمانی اسلامی که در آن استعدادهای انسانی به اوج شکوفایی میرسد و برکات الهی به غایت نازل میشود، تحقق مییابد. معنویت و سیاست مبانی فکری، انگیزهها، اهداف، شعارها، رهبری، و شیوههای مبارزه در این انقلاب متفاوت با همه انقلابهای جهان بود. آن هسته اصلی که ابعاد مختلف این انقلاب را شکل میداد و آن را متمایز از دیگر حرکتها مینمود یک چیز بود: معنویت اسلامی. آنچه این انقلاب در پی آن بود، پیوند زدن زندگی با معنویت اسلامی بود. صورت معنوی به زندگی اجتماعی دادن، ویژگی اصلی این انقلاب بود. این هسته بود که به همه وجوه این انقلاب خصلتی انحصاری میبخشید. استقلال و آزادی و آبادانی و رفاه و پیشرفت مادی مطلوب بود، اما در سایه اسلام. آنچه مردم ایران در پی آن بودند آوردن اسلام به زندگی اجتماعی و دنیوی بود. مادیت و معنویت و دنیا و آخرت در این بینش به هم پیوستهاند. نه آسایش دنیوی بدون ارتباط با خدا مطلوب بود و نه معنویت در انزوا و گسسته از زندگی دنیا جاذبهای داشت. دین در این بینش یک نظام یکپارچه است که دنیا و آخرت انسان را بهعنوان دو مقطع از حیات انسانی با هم مرتبط میبیند و آبادانی و خرمی هردو را میخواهد. این اندیشه عمیق در کنار آن الگوهای تاریخی و آن تصویر از آینده با رهبری یگانه مردی از تبار ابراهیم بتشکن و سلاله پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم و امتی مؤمن و آگاه و شجاع، انقلابی را آفرید که در بهمن پنجاهوهفت در مقابل چشمان حیرتزده جهانیان حکومت مقتدر، مسلح و مورد حمایت قدرتهای جهانی را سرنگون کرد، واقعهای که دنیا را لرزاند و جهانیان را در شگفتی فرو برد، سقف نظام جهانی را شکافت و نظمی نو در انداخت. رسالت امروز ما اینک چهل سال از آن واقعه عظیم میگذرد. انقلاب از فراز و نشیبهای بسیاری عبور کرده است. دشمنان داخلی و خارجی انقلاب، بحرانهای سهمگینی را برای نابودی این نهال نوپا بهوجود آوردند. با ایثارگریها، جانبازیها، از خودگذشتگیها و فداکاریهای رزمندگان و شهدای پنجاهوهفت، انقلاب همچنان با سربلندی به راه خود ادامه میدهد. تهدیدهای قدرتهای جهانی و توطئههای عمال داخلی آنها، به اشکال مختلف و بهصورت بسی پیچیدهتر از گذشته، ادامه دارد. بقا و موفقیت انقلاب همچنان بصیرت، حکمت، تدبیر، ایمان، شجاعت، مقاومت و فداکاری میطلبد. خط اصلی انقلاب همان خط و رهبری انقلاب، همان رهبری و اهداف و خواستهها همان است. از آنجا که این انقلاب مخالف سلطه قدرتهای خارجی و مخالف هرزگی و بیبندوباری داخلی است، در داخل و خارج دشمنان بسیاری دارد و خواهد داشت که هیچگاه از دشمنی و فتنهگری دست برنخواهند داشت و همه امکاناتشان را برای تضعیف این انقلاب بسیج و همه مزدورانشان را برای شیطنت و فتنهگری گسیل خواهند کرد. تنها راه موفقیت انقلاب و غلبهاش بر دشمنان برخورداری از پشتوانه عظیم ملی است. همانگونه که وحدت و یکپارچگی و یکدلی مردم و عشق و تبعیتشان از رهبری موجب پیروزی انقلاب شد، حفظ آن وحدت برای بقا انقلاب نیز ضروری است. حمایت و همراهی مردم نسبت به مسئولین نیز بستگی به تدبیر و خلوص و کار عاشقانه آنها دارد. انحراف از آرمانهای مادی و معنوی انقلاب، در ارکان انقلاب خلل وارد خواهد نمود. مردم طالب محو ستم، تبعیض، فساد، استقرار عدالت، توسعه و آبادانی و حرکت در چارچوب ارزشهای اسلامی میباشند. خودکامگی و سوء استفاده از امکاناتی که با خون صدها هزار شهید و جانباز و مجاهدتها و مرارتهای بسیار بهدست آمده، نه پنهان و نه بیپاسخ خواهد ماند. دیروز انقلاب غرورآفرین و پیروزمند بود، فردای انقلاب در گرو عملکرد امروز ماست. امید که با هوشیاری و پشتکار و ایثار ملت و دولت شاهد استقامت و اقتدار روز افزون این نظام مقدس باشیم. در چهلمین بهار آزادی یاد همه شهیدان، خاصه لالههای پرپری که در بهمن خونین پنجاهوهفت با ریختن خونهای سرخشان در سنگفرش خیابانها و کوچهها بهاران سبز با طراوت را به زمستان سرد و پژمرده آوردند همواره در دلهای آزادگان عاشورایی جاودانه باد. مباد که هرگز آن خاطرات سبز در خاطره تاریخ کمرنگ گردد.
نویسنده: دکتر محمد فنایی اشکوری |
|