صفحه نخست ارتباط با ما ورود اعضا






صد دقیقه تا بهشت با مردی که «عبای امام» بود

  بازخوانی مشی فرهنگی، سیاسی و تربیتی شهید بهشتی در سالروز شهادت وی، می‌تواند ما را به یک الگوی برجسته تربیتی و سیاسی آشنا سازد. نسل کنونی عمدتا از شهید بهشتی، مظلومیتش را شنیده‌اند اما سیره عملی او در مواجه به همکاران، خانواده، مخالفان و… یک ضرورت انکار ناشدنی است. کتاب «صد دقیقه تا بهشت» […]

کد خبر : 21846 | 10:45 ق.ظ | ۷ تیر , ۱۳۹۸

 شهید بهشتی ۰۵۲۱

بازخوانی مشی فرهنگی، سیاسی و تربیتی شهید بهشتی در سالروز شهادت وی، می‌تواند ما را به یک الگوی برجسته تربیتی و سیاسی آشنا سازد. نسل کنونی عمدتا از شهید بهشتی، مظلومیتش را شنیده‌اند اما سیره عملی او در مواجه به همکاران، خانواده، مخالفان و… یک ضرورت انکار ناشدنی است. کتاب «صد دقیقه تا بهشت» اثر مجید تولایی یکی از بهترین کتاب‌هایی است که سیره عملی شهید بهشتی را با قلمی زیبا، صریح، دقیق و مستند به رشته تحریر درآورده. این کتاب شامل صد خاطره و برش از زندگی آیت‌الله بهشتی است که خواندنش قطعا صد دقیقه هم وقت شما را نمی‌گیرد. در ادامه چند نکته‌‌ای از «صد دقیقه تا بهشت» می‌آید.

با بی ادبی بلند شد به توهین کردن به شریعتی. بهشتی سرخ شد و گفت: «حق نداری راجع به یک مسلمان این طوری حرف بزنی.» هول شدند و چند نفر حرف تو حرف آوردند که یعنی بگذریم. گفت: «شریعتی که جای خود! غیر مسلمان را هم نباید با بی ادبی مورد انتقاد قرار بدیم.» (ص ۹۱)

*==============

با غرور گفتند که باید مناظره کنیم. حتما هم بهشتی باید طرف مناظره ما باشد. هشت نفری نشسته بودند روبروی بهشتی برای مناظره. آخر جلسه آمده بودند برای خواهش: «خواهش می کنیم پخش نشود، آبرویمان می‌رود.» بهشتی سفارش کرده بود پخش نشود. هیچ وقت هم به رویشان نیاورد. انگار جلسه‌ای نبوده. (ص ۷۹)

*=============

به جمع رو کرد و گفت: ‌«قدرت اجرایی و مدیریتی رجوی به درد نخست وزیری می‌خوره. حیف که التقاط و نفاق داره. اگر نداشت مناسب بود.» تو بدترین حالت هم انگشت می‌گذاشت روی نکات مثبت. (ص ۳۳)

*==============

با جدیت می‌گفت: «بهشتی سنیه! “اشهد ان علیا ولی الله” رو نمی‌گه.» گفته بود شب بیا پشت سرش نماز بخون تا بفهمی اشتباه می‌کنی. به بهشتی هم سپرده بود که فلانی میاد این جمله رو بلند بگو. اذان و اقامه رو گفت، ولی خبری از این جمله نشد. به بهشتی اعتراض کرد که هر شب می‌گفتی، حالا امشب چرا؟ گفت: «اگه امشب می‌گفتم به خاطر اون آقا بود. ولی من که همه وجودم محبت علی(ع) است، چرا باید برای یک نفر بگویم.» (ص ۴۴)

*=============

به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به ماموریت می‌روی، ساک خود را به همراهت می‌دهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی.» قاضی را توبیخ کرده بود حساس بود؛ مخصوصا به رفتار قضات … (ص ۶۴)

============

از دیدار امام برمی گشت. رفته بود توی فکر. امام خواب دیده بود عباش سوخته؛ به بهشتی گفته بود مواظب خودتان باشید. می گفت از امام پرسیدم چرا؟ جواب داده بود: «آقای بهشتی! شما عبای من هستید.» (ص ۹)

==================

با اون قد کوچک و سن کمش می اومد داخل جلسات حزب جمهوری قرآن می خوند. اون روز دیر کرده بود.

رئیس جلسه گفته بود تا نیاید شروع نمی کنیم. تا اومد بهشتی به احترامش ایستاد و مثل یه مرد باهاش دست داد.

قاری کوچک ذوق زده شده بود.

===============

گفتند حالا که «مرگ بر شاه» همه‌گیر شده؛ شعار جدید بدیم. «شاه زنازاده است، خمینی آزاده است». آشفته شده‌بود. گفت: رضاخان ازدواج کرده، این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمی‌شود به بام سعادت حلال رسید.

======================

خیانت های بهشتی! خیانت های بهشتی! کار هر روزش بود . روزنامه (نشریه) مجاهد می گرفت روی دستش و سر چهار راه داد میزد . بهشتی می گفت : چه نوجوان با همتی . چقدر در مسیر خودش جدی است . از جدیت نوجوان خوشش آمده بود . چهار راه مسیر هر روزش شده بود.

=================

طلبه جوان هروز می رفت دبیرستانها درس انگلیسی می داد. پولش هم می شد مایه امرار و معاش. می گفت اینطوری استقلالم بیشتره نواقص حوزه رو بهتر می فهمم و با شجاعت بیشتری میتونم نقد کنم

بهشتی تا آخر هم با حقوق بازنشستگی آموزش و پرورش زندگی می کرد.

================

بنده وکیلم؟ دختر خانم بله رو که گفت یه پاکت ۲۰۰ مارکی گذاشتند جلو حاج آقا! امام جماعت مسجد هامبورگ گفت:این وظیفه منه!برا وظیفه هم پول نمی گیرند.

اصرار پشت اصرار که باید قبول کنید. شماره حساب داد بریزند به حساب مسجد.

=================

الآن بهترین موقعیته، برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم. آمار شهدای ١۵خرداد رو بالا می‌گیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم می‌چسبه!

بهشتی بدون تعلل گفت: با دروغ می‌خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می‌کنه نه دروغ!

================

آلمان.هامبورگ.ایستگاه راه آهن.موقع ظهر رسیده بود. نگاهی به قبله نما انداخت و همانجا ایستاد به نماز خواندن. پلیس را خبر کردند که یکی آمده حرکات غیر طبیعی دارد. بردنش اداره پلیس.گفته بود: من مسلمانم، نماز هم واجب دینی ماست. محکم گفته بود، آزادش کردند…

==================

بهش می گفتند: انحصار طلب، دیکتاتور، مرفه، پولدار

دوستانش دوستانه گفته بودند چرا جواب نمی دی؟ تا کی سکوت؟ می گفت: مگه نشنیدید که قرآن میگه انَ الله یدافعُ الذین امنو. یعنی یه وظیفه برای منه که ایمان آوردنه. یکی هم برای خدا که دفاع کردنه. دعا کن وظیفه خودمو خوب انجام بدم. اون کارش و خوب بلده

===================

صبح بود، یه اتوبوس آدم پیاده شدند جلوی خونه بهشتی. یه نگاهی و براندازی کردند و دوباره سوار شدند و رفتند. نگو دعوا شده بود، یکی گفته بود خونه بهشتی کاخه. یکی دیگه گفته بودند هشت طبقه است. راننده بهشتی‌شناس بود. همه رو آورده بود دم خونه گفته بود حالا ببینید و قضاوت کنید.

=============

بنی‌صدر که فرار کرد زنش رو گرفتند. زنگ زد که زن بنی‌صدر تخلفی نکرده باید زود آزاد بشه. آزادش نکردند. گفت با اختیارات خودم آزادش می‌کنم. بهشتی می‌گفت: هر یک ثانیه که در زندان باشه گناهش گردن جمهوری اسلامیه.

==============

بهشتی اسم جوان رو داده بود برای شورای صدا و سیما. گفته بودند ولی این مخالف شماست، کلی علیه شما دنبال سند بوده! گفت: او جویاست و کنجکاو. چه اشکالی دارد که سندی پیدا کند و مردم رو آگاه کند.

===============

همه جمع شده بودند برای جلسه. باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره. اومده بود که آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود. گفته بود جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش.

اخم باهنر رو که دید گفت: بچه‌ها منتظرند، سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم.

==============

مترجم ترجمه کرد؛ «هیأت کوبایی می‌خواهند با شما عکس یادگاری بگیرند». همه ایستاده بودند تو کادر جز مترجم! پرسید مگه شما نمی‌آیی؟ گفت: همه می‌دونند من توده‌ایم، برای شما بد می‌شود. خندید؛ باید شما هم باشید، دقیقاً کنار من! کادر کامل شد.

=============

رفته بودند سخنرانی، منافقین هم آدم آورده‌ بودند. جا نبود. بیرون شعار می‌دادند. آخر سر گفتند، حاج آقا از در پشتی بفرمایید که به خلقیها نخورید. گفت: این همه راه آمده‌اند علیه من شعار بدهند. بگذارید چند «مرگ بر بهشتی» هم در حضور من بگویند. از همان در اصلی رفت…

=============

از بهشتی پرسید؛ روحانی هم میتونه تو شورای شهر بره؟

گفت: روحانی همه جا میتونه بره به شرط اینکه علم اون رو داشته باشه نه اینکه تکیه اش به علوم حوزوی باشه.

گفت:صرف روحانی بودن به فرد صلاحیت ورود به هرکاری رو نمیده

==============

به یار دیرین که رسید انگار به بهشت رسیده باشد گفت : امشب نماز به امامت شما!

گفت: نماز من شکسته است، مسافرم.

با خنده گفت: ما که نماز مغربمان را شکسته نمی خوانیم. هردو خندیدند.

مغرب موسی صدر امام بود و عشاء بهشتی. آخر هم هر دو به هم اقتدا کردند. شاید بهشتی منتظر باشد شاید.

===========

 کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در آلمان دعوتش کرده بودند برای سخنرانی. رفته بود. طبقه اول مشروب خوری و پارتی آلمانیها بود، طبقه دوم سخنرانی حاج آقا.اول از همه، حصیر رو پهن کرد تا نمازش رو بخونه.

 بعد هم پاسخ به سوالات . بهشتی تا آخر مونده بود.

 ==========

 می گفت هرچه از غرب به طرف کشورهای اسلامی نزدیک تر میشدیم بی نظمی و بلبشویی هم بیشتر میشد.

 می گفت ترسیدم بنای فکری بچه ها به هم بریزه توجیه شون کردم که این ها ربطی به اسلام نداره.

 اسلام یه چیزه، رفتار ما یه چیز دیگه.

==============

 همه نشسته بودند پای تلویزیون. رئیس جمهور (بنی صدر) داشت سخنرانی می کرد و بد می گفت از بهشتی.

 هرچه دوست داشت گفت. یکی پای تلویزیون حرفی پروند. بهشتی عصبانی شد. گفت: حق ندارید حتی در مورد بنی صدر اینطور حرف بزنید، هر چه باشد مسلمان است.






تمامی حقوق اين وب سايت متعلق به شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان گیلان می باشد