چکیده: بصیرت در حقیقت، حاصل بررسی موشکافانه همه ابعاد دور و نزدیک یک مسئله و فراهم آوردن یک معرفت ویژه نسبت به آن به منظور ارزیابی واقعی و ژرف آن مسئله است، به طوری که هیچ گونه تردید و تزلزل در آن راه نیابد. بصیرت با این مفهوم عمیق، در دیدگاه امیرالمومنین (علیه السلام) جایگاهی […]
کد خبر : 5702 | 7:23 ق.ظ |
۱۷ اسفند , ۱۳۹۸
چکیده: بصیرت در حقیقت، حاصل بررسی موشکافانه همه ابعاد دور و نزدیک یک مسئله و فراهم آوردن یک معرفت ویژه نسبت به آن به منظور ارزیابی واقعی و ژرف آن مسئله است، به طوری که هیچ گونه تردید و تزلزل در آن راه نیابد.
بصیرت با این مفهوم عمیق، در دیدگاه امیرالمومنین (علیه السلام) جایگاهی رفیع دارد. از نظر حضرت، ارزش انسان، وابسته به معرفت و بصیرت او است و ایمان آنگاه برای مومن سودمند است که همراه نور بصیرت باشد.
با توجه به این جایگاه بلند، مقاله با واکاوی سخنان حضرت به دنبال مبانی و عوامل ایجاد بصیرت میباشد، زیرا کسب این ویژگی که در سرنوشت انسان نقشی حتمی دارد، قطعا مستلزم حصول ملکاتی است که در لایههای عمیق وجود انسان رسوخ کرده باشد. نتیجه این جستجو، پژوهشگر را به مبانی مختلف رهنمون میکند که مهمترین آنها عبارتند از تقوی، زهد، تفکر و عبرت.
تقوی رابطه ای مستقیم در کسب فهم عمیق دارد. پیمودن صراط مستقیم به دلیل خطرات و پرتگاههای بسیاری که در مسیر آن قرار دارد، جز با عنایت و هدایت الهی ممکن نیست و تقوی، این چراغ هدایت را در قلب انسان پرهیزگار فروزان میکند.
از زهد به عنوان عامل دیگر بصیرت یاد میشود. دلبستگی به دنیا و برقرار کردن رابطه محبتی با آن، چشم و گوش دل آدمی را نسبت به حقایق آن کور و کر میکند و پرده غفلت را بر عیوب دنیا قرار میدهد.
تفکر، زمینه ساز بصیرت است و راهگشای هدایت انسان. اگر بصیرت به معنای رسیدن انسان به درجه ای از درک و فهم تلقی گردد که بتواند از ظواهر امور بگذرد و به باطن آن بنگرد ، بی تردید «عبرت» یکی از راههایی است که میتواند انسان را به این مقصد برساند.
طرح مسئله
موضوع بصیرت درجامعه دینی به ویژه جامعه اسلامیجایگاه ویژه ای دارد و پرداختن به آن از ضروریات حتمی چنین جامعه ای میباشد زیرا جامعه اسلامی به معنی واقعی آن یعنی حاکم شدن احکام و دستورات نورانی شرع مقدس و به یک معنا جاری شدن همه خیرها و نیکوئی ها در ابعاد فردی و اجتماعی جامعه است و به تحقیق استیلای حق و خیر، محو شر و باطل را به دنبال دارد و این مهم هرگز مورد پسند و رضایت باطل و باطل گرایان نخواهد بود. به همین خاطر مقابله ای سخت و بی امان و رویاروئی همیشگی بین حق و باطل و خیر و شر برپا میگردد. در این میان هرچه جبهه حق بر مبانی خود استوارتر و پایدارتر بایستد, قطعاً هجمههای باطل و ترفندهای آن بیشتر و پیچیده تر خواهد شد . در همین عرصه است که ضرورت وجود بصیرت مطرح میگردد.
بدیهی است ابعاد بحث بصیرت تنها محدود به بعد اجتماعی و سیاسی زندگی انسانی نمیگردد بلکه ضرورت آن در همه ابعاد فردی و اجتماعی انسان ونیز ابعاد اعتقادی و اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی و . . . او رخ مینماید. از طرفی، بصیرت را نمیتوان صرف دانش و آگاهی معنا کرد، هم چنان که بعضی چنین تعریفی دارند، زیرا چه بسا دانشمندانی که در تشخیص راه حق از باطل، آن گاه که بر سر دو راهی قرار گرفته و یا در گرد و غبار فتنه گرفتار آیند درمانده گردند و توانائی رهایی از این حیرانی و سرگردانی را بدست نیاورند، در حالی که مهمترین اثر و کارکرد بصیرت، یافتن راه از بیراهه است.
بی تردید پی بردن و دریافت صحیح واقعیات از بین انبوه رخدادها و تحولات زندگی با توجه به سرعت آنها، تعدد فعل و انفعالات و پیچیدگی و درهم آمیختگی روابط علّی و معلولی زندگی اجتماعی، و ظهور و بروز پدیدههای مختلف اجتماعی و فرهنگی و…، مستلزم ژرفنگری و بصیرت است. اما این بصیرت صرفاً با انباشت اطلاعات در ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… حاصل نمیشود، بلکه بصیرت مولود عوامل عمیق نهفته در لایههای درون آدمی است که بدون آنها، انبوه اطلاعات، صرفاً لایهای غیرقابل اعتماد از دانایی برای انسان ایجاد مینماید و یا ممکن است خود، عامل گمراهی و تیرهروزی او گردد.
در فرهنگ قرآنی و معارف دینی عوامل متعددی برای ایجاد بصیرت شمارش شده است . از مهمترین این عوامل میتوان به ایمان، تقوی، عبرت، زهد، تفکر، اخلاص، خردمندی و….. اشاره نمود.
با بررسی کلام گهربار امیرالمؤمنینعلی( علیه السلام)، عوامل تقوی، زهد، عبرت، تفکر به عنوان عوامل ایجاد بصیرت و روشنبینی به وضوح و به دفعات در خطابهها و حکمتهای ایشان بیان شده است.
۱٫ تقوی
یکی از مهمترین توصیههای حضرت امیر (علیهالسلام) به شیعیان خود، موضوع تقوی است. بر اساس احادیثی که تمیمی آمدی تحت این عنوان از امام (علیه السلام) جمع آوری کرده است، حضرت خویشتنداری را به معنی نگهداری انسان از هر آن چه او را به گناه وامیدارد ذکر میکند و نیز دوری گزیدن از محرمات بلکه از مشتبهات میداند. از دیدگاه حضرت، تقوی ذخیرۀ روز بازگشت و قلعه و حصار مؤمن است . ایشان نیاز انسان به تقوی را بیشتر از نیاز او به توشههای دنیا میداند (نک: همو، ص۲۶۸-۲۷۰). حضرت در موارد متعددی به رابطه تقوی و بصیرت و تأثیر مستقیم تقوی بر روشنبینی اشاره فرموده است.
۱ .۱٫ محبوبترین بندگان خدا
پیمودن مسیر حق بدون چراغ هدایت منجر به توقف ویا انحراف از مسیر و هدف میشود و این چراغ در قلب متقی تلألو میکند .به علاوه گام نهادن در مسیر اعتدال که آن را فضیلت عفت نام نهادهاند، با معاشرت و مشارکت با فسق و فجور مردم هواپرست امکان ندارد و این شخص متقی است که با فضیلت دانش و حکمت،راه اعتدال را میپیماید . استمرار حرکت سعادتمند تنها در مسیری اتفاق خواهد افتاد که نشانههای حق دائما جهت حرکت را به سائر الی الله نشان دهد و این تقوی است که قدم به قدم راهپیمای طریق حق را با برهان و دلیل و نمایاندن نشانههای حق، سیر میدهد.
علی (علیهالسلام) در یکی از خطابههای خود صفات پرهیزکاران و سالکان طریق حق و بصیرت و روشن بخشی ناشی از آن را با عالیترین مضامین بیان فرموده:
«عِبادَاللهِ اِنَّ مَنْ اَحَبَّ عِبَادِاللَّهِ اِلَیهِ عَبداً اَعَانَهُ اِللهُ عَلَی نَفْسِهِ ……….. قَدْ اَبْصَرَ طَریقَه و سَلَک سَبیلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ، و قَطَعَ غَمارَه، وَاسْتَمْسَک مِنَالْعُری بِاَوثَقِها، و من الجِبَالِ بَاَمْتَنِها، فَهُوَ مِنَالْیقینِ عَلَی مِثْلِ ضُوءِالشَّمْسِ.[۱]
ای بندگان خدا از محبوبترین بندگان نزد خداوند، کسی است که او را در راه پیروزی بر(هواهای سرکش) نفسش یاری کرده است….. (این اخلاص و جهاد با نفس) او را از نابینایی رهایی بخشیده و از زمره هواپرستان خارج ساخته است. کلید درهای هدایت و قفل درهای گمراهی گردیده، راه هدایت را با بصیرت دریافته و در آن گام نهاده و نشانههای این راه را به خوبی شناخته و از امواج متلاطم شهوات، گذشته است. از میان دستگیرههای هدایت، به مطمئنترین آنها چنگ زده و از رشتههای نجات به محکمترین آنها متمسک شده است. به همین دلیل در مقام یقین به آن جا رسیده که حقایق را همانند نور آفتاب میبیند»(سید رضی،خ۸۷).
امام با بیان این نکته که پیمودن صراط مستقیم به دلیل خطرات و پرتگاههای بسیار نهفته در این راه جز با عنایت و هدایت الهی ممکن نیست، پرهیزگاران و عارفان طریق حق را معرفی مینماید و سپس به بیان نتایج این اعانت و دستگیری خداوند میپردازد. از جمله میفرماید: «فَزَهَرَ مِصباحُ الهُدی فی قَلبِهِ …. در نتیجه، چراغ هدایت در قلب او روشن شده و وسیله پذیرائی برای روزی که در پیش دارد برای خود فراهم ساخته است». فروزان شدن چراغ هدایت در قلب انسان پرهیزگار، اشاره به تابیدن انوار علوم و معارف الهی بر قلب اوست و به تعبیر قرآن:« اِتَّقُوالله و یعَلّمِکمُ الله، از خدا بترسید و خداوند هم به شما تعلیم مصالح امور مىکند». (بقره/ ۲۸۲) در حقیقت معارف الهی، میوه شیرینی است که پرهیزگار از درخت تقوی و مجاهدت با نفس میچیند.
امام در ادامه سخن، به شش صفت اشاره میفرماید که براساس گزارش بعضی شارحان، اوصاف پیشین را تکمیل میکند. به عبارت دیگر صفات پیشین اکثراً بر نتایج علمی تقوی تأکید کرده است و این شش صفت بر نتایج و جنبههای علمی و عقیدتی تقوی تکیه میکند، آنجا که میفرماید: « قد ابصر طریقه و … اشاره به این امر دارد که پرهیزگار از صفت نابینایی دور شده و حجابهای خودپرستی و هواپرستی را کنار زده و راه را یافته و نشانهها و علامات عبور از دریاهای متلاطم شهوات را شناخته است و به محکمترین ریسمان و دستگیرههای هدایت که قرآنمجید و رهنمودهای حضرات معصومین (علیهمالسلام) و راسخان در علم هستند، تمسک نموده است. این صفات و طی این طریق، بنده خالص خدا را به مقام حقالیقین میرساند و لذا چشم حق بین او گشوده میشود و حقایق را با چشم دل همچون روشنائی آفتاب میبیند ( نک: مکارم شیرازی،۳/۵۴۶- ۵۴۸).
با نگاهی کلی به این خطبه در مییابیم که مولیالموحدین علی (علیهالسلام) مکرّر به آگاهی و بصیرت و معرفت و راهنما و هادی بودن به عنوان نتایج تقوی اشاره فرموده است، لذا ابن میثم در شرح این خطبه به ۱۲ اثر تقوی در ایجاد بصیرت اشاره میکند از جمله اینکه:
زَهَرَ مِصباحُالهُدی فی قَلبِهِ: این عبارت به روشن شدن نور معرفت الهی در آینۀ ضمیر متقی اشاره دارد.
نَظَرَ فَاَبْصَرَ: پرهیزگار به حقیقت آسمانها و زمین و تجلیات خداوند به دیده بصیرت مینگرد و حق تعالی را در آنها مشاهده میکند.
فَخَرَجَ مِن صِفهِ العَمی: او به خاطر دارا بودن فضیلت دانش و حکمت و عدم معاشرت و مشارکت در فسق و فجور مردم هواپرست و گام نهادن در مسیر اعتدال یعنی فضیلت عفت، در مسیر حق، بصیر و بینا و از کوری جهل بری میباشد.
فَصارَ مِن مَفاتیحِ اَبوابِ الهُدی: وی با ویژگیهای برشمرده، کلید گشایش درهای هدایت است، درهایی که عارفان بر آن ایستاده و از طریق آن به پیشگاه حق وارد میشوند. اینان به مقامی میرسند که کلید گشایش مشکلات در راهماندگان و چراغ فرا راه جاهلان میگردند.
قَد اَبصَرَ طَریقَهُ: پرهیزگار با دید روشن و آگاهی کامل، طریق حق را شناخته است.
وَ سَلَک سَبیلَهُ: و در عمل هم در این راه گام گذاشته است.
وَ قد عَرَفَ مِنارِهِ: این راهپیمای طریق حق با برهان و دلیل، نشانههای حق را میشناسد.
فَهُوَ مِن الیقینِ عَلی مِثلِ ضُوءِ الشَمسِ: گویا نور یقین را به طور کامل جذب کرده و با چشم بصیرت، عالم ملکوت را نظاره مینماید با همان وضوحی که چشم ظاهر، نور خورشید را میبیند.
(قد نصب نفسه) مِصباحُ ظُلُماتِ: او چراغ تاریکیهاست که گمشدگان وادی ظلمانی جهالت را به سوی حق هدایت میکند.
دَفّاعُ مُعضِلاتِ: وی رافع دشواریهاست، یعنی حیرت ناشی از بروز مشکلاتی که ابهام در حق و تشخیص آن از باطل به وجود میآورد را رفع میکند و بندگان خدا را از سقوط در مهالک جهل و نادانی و شبهات نجات میدهد.
دَلیلُ فَلَوات: پرهیزگاران و عارفان، راهنمایان طریق حق و آشنایان با منازل و خطرات این وادی هستند و با بصیرت خود سالکان را ارشاد و هدایت میکنند.
یقُولُ فَیفْهِمُ: سخن او قابل فهم است، زیرا او عین حقیقت را بدون این که دچار شبهه شود مشاهده میکند، لذا در آن چه میگوید اختلافی که ناشی از جهل باشد وجود ندارد (نک: همو، ۲/ ۲۹۰- ۲۹۵).
۲٫۱٫ نشانههایی برای هوشیاران
تقوی آدمی را نسبت به مسائلی که انسانها به طور معمول از آن بی خبرند آگاه و با خبر میکند. صفای دل، روشنی بخش روح انسان است و در پرتو آن قادر به آینده نگری بوده ومانع غلطیدن او در نیرنگ حیله گران خواهد شد. مومن به هر اندازه به ایمان و تقوی دست یابد به همان مقدار موفق به کسب نور الهی میگردد که در سایه آن به اطراف خود مینگرد و نادیدنی ها و پنهانی ها را مشاهده میکند .
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در کلامی که بعد از قتل طلحه و زبیر ایراد فرمودند و به تعبیر سید رضی از فصیحترین سخنان وی میباشد، ضمن اندرز مردم و هدایت ایشان از گمراهی میفرماید:
«ما زِلْتُ اَنْتَظِرُ بِکم عَواقِبَ الْغَدْرِ، وَ اَتَوَسَّمکم بِحْلِیه الْمُغْتَرینَ حتّی سَتَرَنی عنکم جِلبابُ الدینِ وَ بَصَّرَ نیکم صدقُ النّیه، اَقَمْتُ لَکم علی سَنَنِ الحَقِّ فی جَوادِّ الْمَضِلَّهِ، حَیثُ تَلْتقون ولادلیل، و تَحْتَفرونَ و لا تُمیهُونَ»
من همواره منتظر عواقب پیمانشکنی شما بودم و نشانه فریبخوردگان را در شما میدیدم، ولی به خاطر استتار شما در لباس دین بود که از شما چشم پوشیدم (و راز شما را افشا نکردم) در حالیکه صفای دل، مرا از درون شما آگاهی میداد (و از نیرنگهای شما آگاه بودم). من در کنار جادههای گمراه کننده ایستادم تا شما را به طریق حق رهنمون شوم، در آن هنگامیکه گرد هم جمع میشدید و راهنمایی نداشتید و تشنه رهبر شایستهای بودید و برای پیدا کردن این آب حیات تلاش میکردید و به جایی نمیرسیدید» (سید رضی، خ ۴).
براساس شواهد تاریخی، طلحه و زبیر، دیر زمانی از بیعتشان با علی (علیهالسلام) نگذشته بود که خدمت ایشان رسیدند و اجازه عزیمت به عمره را درخواست نمودند. امام که به درستی از نفاق و پیمانشکنی ایشان آگاه بود، مجدداً از ایشان بیعت و پیمان وفاداری گرفت، ولی همانطور که پیشبینی میکرد آن دو بر بیعت خود وفادار نمانده و جنگ جمل را بر علیه مولی به راه انداختند (نک: مفید، الجمل،۱۶۶- ۱۶۷).
بنا بر نقل ابن ابی الحدید علی (علیهالسلام) در آن روزی که زبیر با وی بیعت کرد به او فرمود: من از این بیم دارم که تو پیمان خود را بشکنی و با این بیعت مخالف کنی، زبیر عرض کرد: نترس که بیعتشکنی هرگز از طرف من صورت نخواهد گرفت. علی (علیهالسلام) فرمود: خداوند گواه و شاهد من بر این موضوع باشد. عرض کرد: آری. پس از چند روز طلحه و زبیر خدمت امام رسیدند و عرض کردند: ای امیرالمؤمنین تو خوب میدانی که در زمان خلافت عثمان چه میزان بر ما جفا شد و میدانی که او همواره طرفدار بنیامیه بود. اکنون که خداوند خلافت را به تو سپرده است، بعضی فرمانداریها را در اختیار ما بگذار. امام فرمود: به آن چه خداوند برای شما قسمت کرده است راضی باشید تا در اینباره بیندیشم و بدانید که من هیچ یک از یاران خود را در امانت خویش شریک نمیسازم مگر این که به دین و امانت او مطمئن باشم. آنها از خدمت حضرت بیرون آمدند در حالیکه یأس از رسیدن به مقام، آنها را فرا گرفته بود. لذا چیزی نگذشت که اجازه برای عمره گرفتند ( نک: همو، ۱/ ۲۳۰- ۲۳۱).
امام (علیهالسلام ) در این خطبه با اشاره به این پیمانشکنیها اعلام میفرماید که انتظار بیعتشکنی آنها را داشتند و نشانههای آن را در ایشان میدید و نیز میفرماید که این بصیرت و آیندهنگری براساس صفای دل وی بوده است.
بعضی از شارحان نهجالبلاغه در توضیح این بخش از خطبه، با اشاره به تقوی چنین نتیجه میگیرندکه مؤمنان پاک سرشت، حقایقی را مشاهده میکنند که از دیگران پنهان است و این مهم به روشنی در قرآن و روایات دینی مورد توجه قرار گرفته است. آیه شریفه میفرماید: «یا ایهاالذین امنوا ان تتقوا یجعل لکم فرقانایعنی اگر خدا ترس و پرهیزکار شوید خدا به شما فرقان بخشد (یعنى دیده بصیرت دهد تا به نور باطن حق را از باطل فرق گذارید)»( انفال/۲۹). حقایق جهان، حجاب و پردهای ندارد بلکه این انسانها هستند که به خاطر هوی و هوس و وساوس شیطانی بر چشم قلب خود حجاب ایجاد کردهاند و اگر به نور تقوی و ایمان این پردهها کنار رود، حقایق آشکار میگردد (نک: مکارم شیرازی، ۱/۴۲۰- ۴۲۴).
در حدیثی از پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) نقل شده که:
«اتقوا فراسه المؤمن فانه ینظر بنورالله» ( کلینی، ۱/ ۲۱۸)
و نیز امام رضا (علیهالسلام) فرموده است :
«ما مِنْ مُؤمِنٍ اِلّا وَ لَه فَراسَهٌ ینْظُرُ بِنُورِاللهِ عَلی قَدْرِ ایمانِه و مَبْلغ اِسْتِبْصارِهِ و عِلْمِه و قَدْ جَمَعَ اللهِ لِلْاَئمَهِ ما فَرَّقَهُ فی جَمیع المؤمنین و قالَ عَزَّ و جَلَّ فی کتابِهِ، اِنَّ فی ذلِک لَایاتِ لِلْمُتَوَسّمین،
هیچ مؤمنی نیست مگر این که هوشیاری خاصی دارد که با نور الهی، به اندازه ایمان و مقدار بصیرت و علم خود میبیند و خداوند برای امامان اهل بیت آن چه را به همه مؤمنان عنایت فرموده، قرار داده و در کتاب خود فرمود: در این، نشانههایی است برای هوشیاران» (مجلسی، ۲۴/۱۲۸)
۱ .۳٫ تقوی و دوری از شبهه
همواره تلاش جهت برقراری حق و عدالت، بر ظالمان و زیاده خواهان گران آمده است . تاریخ نشان داده که هر گاه آزاد مردی دست به اقدامات حق طلبانه و عدالت جویانه زده، در مقابل او فزون طلبان و زراندوزان بلوا به راه انداخته و برای انحراف مسیر حق، گرد و غباری از شبهات و فتنه انگیزی بر پا میکنند تا در کدورت آن، تشخیص راه، دشوار وحرکت، کند و کندتر شده تا به توقف کامل بینجامد .
در این فضای غبار آلود فتنه که شبهات، انسانها را به حیرت و سرگردانی دچار میکند، این تقوی است که راه را از چاه مینمایاند وتشخیص حق از باطل را امکان پذیر میکند . امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بعد از بیعت مردم با وی ضمن خطبهای که در مدینه ایراد فرمودند با بیان جملهای که نمایانگر تأکید بر صدق و صحت کلام خود میباشد میفرماید:
«اِنَّ مَن صَرَّحَت لَهُ العِبَر عمّا یدَیه من الْمَثُلات حَجَزَتْهُ التَّقْوی عَنْ تََقََحُّم الشُبُهات،
هرکس از پیشامدهای ناگوار روزگار عبرت آموخت، به هنگام قرار گرفتن در شبهات، تقوی او را حفظ خواهد کرد» (سید رضی،خ ۱۶).
یادآوری تاریخ و سرنوشت گذشتگان میتواند برای انسانی که فطرت او مسخ نشده مایه عبرت باشد و حجابها را از مقابل چشم دل او نسبت به عقوباتی که در اثر غفلت و عصیان و عدم تمکین در مقابل وحی الهی و عدم تبعیت از ولی و جانشین خدا، او را فرا گرفته، بردارد. عبرت حاصل از این نگاه، خداترسی و پرهیزگاری را به دنبال خواهد داشت، در این صورت راه آینده، برای وی روشن گردیده و با چراغ تقوا و پرهیزگاری از گام برداشتن در تاریکیها و ظلمت شبهات پرهیز نموده و در پناه این سنگر مطمئن، از وسوسه و اغواگریهای شیاطین و نفس اماره در امان خواهد بود.
تأثیر تقوی بر روشنبینی براساس آن چه در بعضی از شروح آمده، اینگونه بیان شده است که انسان عبرت گرفته از حوادث روزگار، آنگاه که با لطف و عنایت الهی عقل او در مسیر حق هدایت شد و از گرداب جهالت بیرون آمد و آفات دنیا و تغییرات و دگرگونیهای آن بر او ظاهر گشت و احوال اهل دنیا و دنیاداران که به پرستش جلوههای دنیا مشغول هستند بر وی منکشف گردید، در آن صورت به وضوح مشاهده خواهد کرد که دنیا و جمیع لذات آن اوهامی باطل و خیالاتی پست، بیش نیست. پس، از ناحیه حق تعالی مورد توجه ویژه قرار گرفته و او را تقوی و خوف و خشیتی فرا گرفته و با نگاهی روشن، مانع از غلطیدن در ورطه شبهات و گرفتار شدن در آن چه که موجب هلاکت اوست، خواهد شد ( نک: آملی، ص ۲۸۷- ۲۸۸ ).
امام علی (علیهالسلام)، در این خطبه که بلافاصله بعد از بیعت همگانی مردم با وی ایراد فرمودند، مردم را به هوشیاری در مقابل حوادثی که در آینده به وقوع خواهد پیوست دعوت میکند. او به فراست میدانست که با پی گرفتن روشها و سیاستهای بنیانگذار اسلام و جواب منفی به زیادهخواهان، جبهههائی در مقابل خود خواهد گشود و گروههایی که منافع نامشروعشان در حرکت انقلابی علی علیهالسلام به خطر میافتد، مقاومت میکنند و فتنههایی را در دل حکومت او ایجاد خواهند نمود تا مانع رسیدن حضرت به اهداف عالی خود گردد. لذا پردهها را کنار میزند و به مردم اعلام مینماید که: به هوش باشید کوره امتحان سخت داغ است و تنها پرهیزگاران مخلص و روشنبنیان ژرفاندیش از این امتحان، سالم گذر خواهند نمود.
فداکاری و بصیرت، لازمه ی دفاع از دین
عاشورا پیامها و درسهایی دارد. عاشورا درس می دهد که باید برای حفظ دین فداکاری کرد. در راه قرآن باید از همه چیز گذشت. درس می دهد که در میدان نبرد حقّ و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیرو جوان، شریف و وضیع، امام و رعیّت، همه با هم در یک صف قرار می گیرند و جبهه ی دشمن با همه ی تواناییهای ظاهری، بسیار آسیب پذیر است. همچنان که جبهه ی بنی امیّه به وسیله ی کاروان اسیران عاشورا در کوفه آسیب دید، در شام و در مدینه آسیب دید، بالاخره هم به فنای جبهه ی سفیانی منتهی شد. درس می دهد که در ماجرای دفاع از دین، بیشتر از همه چیز برای انسان بصیرت لازم است. بی بصیرتها فریب می خورند و در جبهه باطل قرار می گیرند، بدون این که خود بدانند. همچنان که در جبهه ی ابن زیاد کسانی بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، بلکه از بی بصیرتها بودند.
اینها درسهای عاشورا است. البتّه همین درسها کافی است که یک ملت را از ذلّت به عزّت برساند. همین درسها می تواند جبهه ی کفر و استکبار را شکست بدهد. درسهای زندگی سازی است (۱)
استقامت حسینی
درمورد امام حسین علیه السلام استقامت به این صورت است که او تصمیم گرفت تسلیم یزد و حکومت جابرانه ی او نشود. مبارزه از این جا شروع شد؛ عدم تسلیم در مقابل حاکمیت فاسدی که راه دین را بکلّی منحرف می کرد. امام که از مدینه حرکت فرمود، با این نیّت بود. بعد که در مکّه احساس کرد یاور دارد، آن وقت این را با قیام هم همراه کرد؛ و الّا جوهر اصلی اعتراض و حرکت در مقابل حکومتی بود که بر طبق موازین حسینی، این حکومت قابل تحمّل و قابل قبول نبود. اوّل، امام حسین علیه السلام در مقابل این حکومت ایستاد. هنوز خبری نبود و مشکلات خودش را نشان نداده بود. بعد، امام حسین علیه السلام با مشکلات یکی پس از دیگری مواجه شد: مسأله ی ناگزیری خروج از مکّه و سپس درگیری در کربال و فشاری که درحادثه ی کربلا بر شخص امام حسین علیه السلام وارد آمد.
عذرهای شرعی سدّ راه انسان
یکی از چیزهایی که در کارهای بزرگ جلوی انسان را سدّ می کند، عذرهای شرعی است. کار واجب و تکلیفی را انسان باید انجام بدهد، ولی وقتی انجام این کار مستلزم اشکال بزرگی است – فرضاً عدّه ی زیادی کشته خواهند شد -در این جا انسان احساس می کند که دیگرتکلیف ندارد. شما ببینید در مقابل امام حسین علیه السلام از این گونه عذرهای شرعی که یکی پس از دیگری پدیدار می شد و می توانست هر انسان ظاهر بینی را از این راه منصرف بکند، چه قدر بود. اوّل، اعراض مردم کوفه و کشته شدن مسلم بود. در این جا باید امام حسین می فرمود که دیگر عذر شرعی است و تکلیف ساقط شد. ما می خواستیم با یزید بیعت نکنیم، ولی معلوم گردید که در این اوضاع و احوال نمی شود چنین کاری نکرد، مردم تحمل نمی کنند. پس، تکلیف ساقط است و از روی اجبار و ناچاری بیعت می کنیم.
مرحله ی دوم، خود حادثه ی کربلاست. در این جا امام حسین می توانست در مواجهه ی با یک مسأله، به صورت انسانی که می خواهد حوادث بزرگ را با این منطقها حل بکند، بگوید این زن وبچه دراین صحرای سوزان طاقت ندارند. بنابراین، تکلیف برداشته است و طبیعتاً تسلیم بشود و آن چیزی را که تا آن وقت قبول نکرده بود، قبول کند. یا بعد از آن که روز عاشورا شد و حمله ی اینها شروع گردید و عدّه ی زیادی از اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، دراین جا مشکلات بیشتر خود را به امام حسین علیه السلام نشان می داد و می توانست آن بزرگوار بگوید که حالا دیگر معلوم شد که نمی شود مبارزه کرد و نمی شود پیش برد و نتیجتاً عقب بکشد. یا آن وقتی که معلوم گردید امام حسین علیه السلام شهید خواهد شد و بعد از شهادت او، آل الله و حرم امیرالمؤمنین و حرم پیامبر، در دست مردان نامحرم در بیابان تنها خواهند ماند، این جا دیگر مسأله ی ناموس پیش می آید. امام حسین علیه السلام در این جا هم به عنوان یک انسان غیرتمند می توانست با خود بفرماید که دیگر تکلیف برداشته است. اگر این راه را ادامه بدهیم و کشته بشویم، زنهای خاندان پیامبر و دختران امیرالمؤمنین و پاکیزه ترین و طیّب و طاهرترین زنان عالم اسلام، به دست دشمنان و مردهای بی سر و پایی که از شرف و ناموس هیچ چیز نمی فهمند، خواهند افتاد. پس، تکلیف برداشته است.
برادران و خواهران! توجه کنید، این مطلب مهمی است که باید در حادثه ی کربلا، بر این اساس و از این دیدگاه دقت بشود که اگر امام حسین علیه السلام می خواست در مقابل حوادث بسیار تلخ و دشوار – مثل حادثه ی شهادت علی اصغر و اسارت زنان و تشنگی بچه ها و کشته شدن همه ی جوانها و حوادث فراوان دیگری که در کربلا قابل احصاست – با دید یک متشرّع معمولی نگاه کند و عظمت رسالت خود را به فراموشی بسپرد، هر قدم به قدم می توانست عقب نشینی کند و بگوید دیگر تکلیف نداریم. حالا با یزید بیعت می کنیم، چاره چیست. «الضّروات تبیح المحذورات ». اما امام حسین علیه السلام چنین نکرد. این، «استقامت » امام حسین است. استقامت، یعنی این.
استقامت در برابر عذرهای شرعی
استقامت، همه جا به معنای تحمل مشکلات نیست. تحمل مشکلات برای انسان بزرگ آسانتر است تا تحمل آن چیزهایی که بر حسب موازین شرعی و عرفی و عقلی ساده، ممکن است خلاف مصلحت به نظربیاید. تحمل اینها از تحمل دشوارتر مشکلتر است. یک وقت به کسی می گویند این راه را نرو، ممکن است شکنجه بشوی. انسان قوی می گوید شکنجه بشوم، چه مانعی دارد؟راه را می روم. یا می گویند نرو، ممکن است کشته بشوی. انسان بزرگ می گوید کشته بشوم، چه اهمیت دارد؟ می روم. یک وقت صحبت کشته شدن و شکنجه شدن و محرومیت کشیدن نیست. می گویند نرو، ممکن است که گروهی از مردم به خاطر این حرکت تو کشته بشوند. در این جا دیگر پای جان دیگران در بین است. نرو، ممکن است بسیاری از زنان و مردان و کودکان، به خاطر پیش رفتن تو سختی بکشند. این جاست که آن کسانی که کشته شدن برایشان مهم نیست، پایشان می لرزد. آن کسی پایش نمی لرزد که اوّلاً در حدّ اعلی بصیرت داشته باشد. و بفهمد چه کار بزرگی را انجام می دهد. ثانیاً قدرت نفس داشته باشد و ضعف نفس گریبان او را نگیرد. این دو خصوصیت را امام حسین در کربلا نشان داد. لذا حادثه ی کربلا مثل خورشیدی بر تارک تاریخ درخشید. هنوز هم می درخشد و تا ابد الدّهر هم خواهد درخشید (۲)
پی نوشت ها :
۱-دیدار با فرماندهان گردانها، دسته های عاشورای نیروی مقاومت بسیج۷۱/۴/۲۲٫
۲-روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳۷۵/۳/۱۶٫
منبع: منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد ۵)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت