صفحه نخست ارتباط با ما ورود اعضا






سند حقانیت شیعه/ مصیبت عظمای شهادت صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها

بسم الله الرحمن الرحیم علما، مرزداران عقیده امت‌اند. آنهایند که با جهاد و اجتهادشان، با تدبیر و تقوایشان، و با علم عملشان راه را بر دزدان دین و دشمنان ایمان می‌بندند و مؤمنان را به سلامت به مقصد قیامت می‌رسانند. فقیه عارف آیت‌الله شیخ محمدتقی بهجت رضوان‌الله‌تعالی‌علیه به حق، یکی از این بزرگ‌مردان بود که […]

کد خبر : 15648 | 11:49 ق.ظ | ۲۴ اسفند , ۱۳۹۳

بسم الله الرحمن الرحیم

علما، مرزداران عقیده امت‌اند. آنهایند که با جهاد و اجتهادشان، با تدبیر و تقوایشان، و با علم عملشان راه را بر دزدان دین و دشمنان ایمان می‌بندند و مؤمنان را به سلامت به مقصد قیامت می‌رسانند. فقیه عارف آیت‌الله شیخ محمدتقی بهجت رضوان‌الله‌تعالی‌علیه به حق، یکی از این بزرگ‌مردان بود که عمر شریفش را جز به رضای خدا نفروخت و جان در راه آن گذاشت که آیین و مذهب را فقیهانه دریابد و مجاهدانه از آن پاسداری کند و هر گاه که باید، به میدان آید.

مصیبت عظمای شهادت صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها از مسائلی بود که آن فقیه والامقام افزون بر تعظیم و بزرگداشت آن، در دفاع از کیان دین و حقانیت مذهب به آن استدلال می‌کرد.

ایشان در مقام عمل و در مقابله با کفار بر اتحاد و هم‌بستگی تأکید می‌کردند، اما در ساحت نظر، از اقامه برهان فروگذار نکرد و با کمال ادب ادله شیعه را تبیین می‌فرمود.

در یکی از جلسات درس، پس از بیان احتجاجی فرمودند:

«برای برهان این‌طور می‌گوییم، وگرنه نمی‌خواهیم [کاسه] گرم‌تر از آش باشیم. خودشان [اهل‌بیت علیهم‌السلام] پشت سر اینها [مخالفین] نماز می‌خواندند و به آنها «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» می‌گفتند. اما اینکه کسی به اقامه برهان برای یک مطلب، بگوید که این تفرقه است، غلط است؛ یعنی چه تفرقه است؟! ما نمی‌خواهیم با سب و طعن کار بگذرانیم، اگرچه سب و طعن در بین خود اینها [صحابه] هم بوده است».

گاه به سیره عملی علمای سلف نیز اشاره کرده، می‌فرمودند:

«از آقا سيد محمدكاظم يزدی رحمه‌الله سؤال كردند كه لشكر عثمانی هنگام شكست و هزيمت یک صندوق پول و اسلحه و مهمات باقی گذاشته، آن را چه كار كنيم؟ ايشان فرموده بود: بايد آن را نگهداريد و به اسلامبول بفرستيد. بزرگان ما تا به اين حد در وحدت اسلاميه ميان شيعه و سنی می‌كوشيدند، با آن همه دردِ دلی كه از دست ظلم و ستم دولت‌مردان عثمانی داشتند».

آن عالم ربانی، در احتجاج‌های خود، سیره‌ای آموختنی داشت؛ افزون بر ادب و تکیه بر مسلمات ـ و دیگر ویژگی‌هایی که به حق شایسته پژوهش است ـ معمولاً استدلال را در قالب سؤال بیان می‌کرد و این، خود، روشی بود که در به تأمل واداشتن مخاطب، مؤثر بود.

آیت‌الله بهجت رضوان‌الله‌تعالی‌علیه می‌فرمودند:

«یک نفر بر آنها اعتراض نکرد که آنهایی که با حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ دوستی داشتند، چراجنازه دخترش فاطمه زهرا علیهاالسلام را تشییع نکردند و بر او نماز نخواندند؟».

پرسش کوتاه است و ساده، اما عمیق و انگیزاننده. اگر ژرف بنگری در دل همین سؤال کوتاه، پرسش‌های دیگری می‌بینی که پاسخشان پرده از حقیقت برمی‌گیرد.

چرا دختر نبی مصطفی علیهما‌السلام هنوز چند صباحی از رحلت پدر نگذشته، بار سفر از سرای خاکی بست و رفت؟ او که جوان بود و هنوز در بهار عمر؛ این خزان برای او زود بود.

چرا او که پاره تن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ بود شبانه و غریبانه چهره در پرده خاک کشید؟ آن همه مهاجر و انصار کجا بودند؟

آیا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام که عامه او را عادل و خاصه او را معصوم می‌دانند، بی‌اذن و رضایت فاطمه سلام‌الله‌علیها ـ که به روایت فریقین رضایتش رضایت خدا و رسول است ـ چنین کرد یا به درخواست و وصیت او؟

زهرا سلام‌الله‌علیها که شیعه و سنی سرور زنان جهانیان و برترین بانوی بهشتمی‌دانندش، از ثواب شرکت در تشییع میت و اقامه صلات بر او بی‌خبر نبود، بخیل هم نبود، از سیره و سنت پدر هم ناآگاه نبود، پس چرا به شوهرش این‌گونه وصیت کرد؟

او که دختر پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ و خود از برترینبزرگان اسلام بود، پیکرش در کجای این سرای خاکی، آرام گرفت؟ چرا هزاران ناآشنا و فرودست‌، قبر و نشان دارند و او ندارد؟

پاسخ‌ها روشن است و جانکاه؛ محمدبن‌اسماعیل بخارى نقل مى‌كند:

«وَعَاشَتْ بَعْدَ النبی صلى‌الله‌علیه‌وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّیتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِی لَیلًا ولم یؤْذِنْ بها أَبَا بَکرٍ وَصَلَّى علیها؛ فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، شش ماه پس از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ زنده بود. زمانى که از دنیا رفت، شوهرش علی علیه‌السلام او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را با خبر نساخت».[1]

چرا شبانه؟ و چرا پنهان از خلیفه؟

ابن‌قتیبه دینورىدر«تأویل مختلف الحدیث»می‌گوید:

«وقد طالبت فاطمة رضی الله عنها أبا بکر رضی الله عنه بمیراث أبیها رسول الله صلى الله علیه وسلم فلما لم یعطها إیاه حلفت لا تکلمه أبدا وأوصت أن تدفن لیلا لئلا یحضرها فدفنت لیلا؛ فاطمه از ابوبکر میراث پدرش را خواست، ابوبکر نپذیرفت، [فاطمه] قسم خورد که دیگر با او سخن نگوید و وصیت کرد که شبانه دفن شود تا او در دفن وى حاضر نشود؛ ازاین‌رو وی شبانه دفن شد».[2]

و حال باید از تاریخ پرسید که مگر زهرا سلام‌الله‌علیها همو نیست که پدرش، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، همانی‌ که لا ینطق عن الهوی، درباره او فرموده بود: «یا فاطمة ان اللّه عزوجل یغضب لغضبک ویرضى لرضاک‏؛ ای فاطمه، خدا به خشم تو خشمگین و به خشنودی تو خشنود می‌شود».[3]

عبدالرزاق صنعانى به سند خود از حسن‌بن‌محمد نقل مى‌كند:

«فاطمه دختر پیامبر شبانه به خاک سپرده شد، و علی [ع] چنين كرد تا ابوبکر بر وى نماز نخواند؛ چون بین آن دو اتفاقاتى افتاده بود»و در ادامه نیز مى‌گوید:ابن‌عيينه نيز «از حسن‌بن‌محمد همانند این روایت را نقل كرده است؛ البته در این روایت قید شده است که خود فاطمه این‌چنین وصیت کرده بود».[4]

و همچنین ابن‌بطال در شرح صحیح بخارى مى‌نویسد:

«اکثر علما دفن جنازه را در شب اجازه داده‌اند» و می‌گويد: «علی‌بن‌ابی‌طالب، همسرش فاطمه را شبانه دفن کرد تا ابوبکر بر او نماز نخواند؛ چون بین آن دو اتفاقاتى افتاده بود».[5]

و همچنین ابن‌ابی‌الحدید به نقل از جاحظ مى‌نویسد:«شکایت و ناراحتى فاطمه [از غاصبین] به‌حدی رسید که وصیت کرد ابوبکر بر وى نماز نخواند».[6]

و در جای دیگر می‌نویسد: «مخفى کردن مرگ فاطمه سلام‌الله‌علیها و محل دفن او و نماز نخواندن ابوبکر و عمر و هر آنچه که سید مرتضى گفته است، مورد تأیید و قبول من است؛‌ زیرا روایات بر اثبات این موارد صحیح‌تر و بیشتر است و همچنین ناراحتى و خشم فاطمه بر شیخین نزد من از اقوال دیگر اعتبار بیشترى دارد».[7]

آیت‌الله بهجت رضوان‌الله‌علیه نیز به این رنجش و غضب حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و اعتراف علمای عامه اشاره می‌کردند و می‌فرمودند:

«خود عامه اعتراف می‌کنند که حضرت فاطمه علیهاالسلام در حال وفات، از شیخین ناراضی بود، در صحیح بخاری آمده است: فَوَجَدَتْ فاطِمَةُ عَلی أَبی بَکرٍ فِی ذلِک، فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تکلمْهُ حَتی تُوُفیتْ؛ فاطمه به دلیل این (غصب فدک) بر ابوبکر غضب نمود و با او قهر کرد و سخن نگفت تا اینکه وفات نمود». همچنین در صحیح بخاری در روایتی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آمده است: «إِن فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنی؛ فَمَنْ أَغْضَبَها، أَغْضَبَنِی؛ فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را غضبناک کند، مرا به خشم آورده است».[8]

و نیز می‌فرمودند:

«علت تأکید حضرت زهرا علیهاالسلام در این وصیت مهم خود به علی علیه‌السلام که: «إِدْفِنی لَیلاً؛ مرا شبانه دفن کن» و اینکه راضی نیستم کسانی که به من ظلم کرده‌اند در تشییع جنازه‌ام حاضر شوند، و…تمام اینها برای اعلام جدایی و نارضایتی از دستگاه حاکمه و طبلِ مخالفتی بود که صدای آن تا روز قیامت برای مسلمان و کافر ثابت و باقی است، و بیانگر آن است که چه ظلم‌هایی بر آن حضرت روا داشتند و دومی در خانه‌ او را آتش زد، با اینکه به او گفتند: «إِن فیها فاطِمَةَ؛ فاطمه علیهالسلام در خانه است. و او گفت: «وَ إِنْ؛هر چند فاطمه علیهالسلام در خانه باشد، آتش بزنید».

آیت‌الله بهجت رضوان‌الله‌علیه در جای دیگر، روی دیگری از این حقیقت را روشن کرده، می‌فرمودند:

«گویا خلیفه اول در حکم به حق خیلی جدی بود که فدک را از حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها پس گرفت و او را ایذا نمود. با اینکه فاطمه علیهاالسلام از اهل‌بیت بود و در شأن او و بقیه خمسه طیبه علیهم‌السلام آیه تطهیر نازل شده است و پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ درباره‌ ایشان فرموده است: «سیّدة نساء العالمین؛ سرور زنان عالم» و نیز فرموده است: «من اذاها فقد اذانی؛ هر کس او را بیازارد من را آزرده است».پس چطور شد حد و حکم خدا را درباره خالدبن‌ولید جاری ننمود با آن همه مخالفت و اصرار عمر به او در لزوم جریان حد و گفت: «خالد سیف رسول الله؛ خالد شمشیر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله است. آیا سیف رسول الله بالاتر و اولی به مراعات بود یا بضعة منه؟».

به‌راستی جنایات خالد که او را شمشیر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ خوانده‌اند تحمل‌کردنی‌تر از مطالبه حق توسط پاره تن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ بود؟

خالدبن‌ولید به سمت قبیله مالک‌بن‌نویره رفته، با آنها درگیر شد و چون دید توانایی مقابله ندارد با حیله و دروغ توانست بر آنها غلبه کند و دستور داد گردن تمام مردان قبیله را بزنند و همان شب با زن مالک‌بن‌نویره هم‌بستر شد. وقتی خبر به مدینه رسید عمربن‌الخطاب به ابوبکر گفت باید خالد را که مسلمانی را کشته و با زن او زنا کرده حد بزنی و حتی خود قصد داشت او را سنگسار کند، ولی ابوبکر مانع اجرای حد شد و گفت: «خالد سیف من سیوف الله؛ خالد شمشیری از شمشیرهای خداست».[9]

به‌راستی چگونه از این جنایات، به این بهانه که این جنایت‌کار شمشیر رسول خداست، چشم پوشیدند، اما فدک را به این گمان که پیامبران جز علم و حکمت از خود میراث نمی‌گذارند، بی محکمه و محاکمه از فاطمه سلام‌الله‌علیها که پاره تن رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ بود، ستاندند و عاملانش را بیرون کردند و چون به مطالبه حقش برخاست، کردند آنچه کردند؛ فدکی کهارث نبود تا برخی مدعی شوند از پیامبران ارث نمی‌رسد، بلکه هدیه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ به زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها بود و آن حضرت چهار سال در زمان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ آن سرزمین را در مالکیت داشتند و درآمد آن را به مستمندان می‌بخشیدند.

سرزمین فدک پس از فتح خیبر در تملک حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ قرار گرفت؛ چراکه فتح خیبر به دستور خداوند متعال و بدون لشگرکشی و توسط پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ و امیرالمؤمنین علیه‌السلام صورت پذیرفت و به همین دلیل خداوند کریم برای هیچ یک از مسلمانان سهمی در این سرزمین‌ها و نیز غنائم آن قائل نگردید.[10]

علماى شیعه و گروهى از محدثان اهل تسنن اتفاق نظر دارند که وقتى آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» نازل شد، پیامبر گرامى صلی‌الله‌علیه‌وآله به دستور خداوند فدک را به دختر خود فاطمه سلام‌الله‌علیها بخشید.

از میان محدثان عامه جلال‌الدین سیوطى، در تفسیر معروف خود مى‏نویسد: وقتى آیه یاد شده نازل گردید، پیامبر فاطمه را خواست و فدک را به او داد. او در ادامه مى‌گوید: این حدیث را محدثانى مانند بزاز و ابویَعلى و ابن‌ابى‌حاتم و ابن‏مردویه از صحابى معروف ابوسعید خدرى نقل کرده‌اند.

نیز مى‌گوید: ابن‌مردویه از ابن‌عباس نقل کرده است که وقتى این آیه نازل گردید، پیامبر فدک را به فاطمه تملیک کرد.[11] برخی دیگر از علمای عامه نیز به این ماجرا و اینکه فدک نه میراث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله،‌ که حق و ملک فاطمه سلام‌الله‌علیها حتی پیش از رحلت آن حضرت، بود اشاره کرده‌اند.

شخصی از آیت‌الله بهجت رضوان‌الله‌علیه در این‌باره پرسید: چرا حضرت فاطمه علیها‌السلام راجع به فدک گاهی به «نحله» و گاهی به «میراث» تعبیر می‌فرمایند؟[12]

ایشان در جواب هم حکمت سخن آن محدثه را فرمودند و هم علت آن فاجعه را:

«مقصود حضرت از آن این است که چه نحله باشد و چه ارث، فدک حق من است و منظور کسانی که آن را از حضرت گرفتند، بستن در خانه علی علیه‌السلام بود، وگرنه فدک موضوعیت نداشت؛ زیرا می‌دانستند که اگر فدک در دست علی علیه‌السلام باشد درب خانه‌اش باز خواهد بود و آنها در این صورت نمی‌توانند حکومت کنند».

و در جای دیگر فرمودند:

«از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل کرده‌اند که فرمودند: «انا معاشر الانبیاء لا نورث ذهب و لا فضة و لا دارا و لا عقارا و انما نورث الکتب و الحکمة و العلم و النبوة؛ ما گروه پیامبران طلا و نقره و خانه و زمین به ارث نمی‌گذاریم، بلکه تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث می‌گذاریم».ببینید با قول پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ فدک را از دست حضرت فاطمه علیها‌السلام بیرون آوردند. اگر اهل‌بیت بفرمایند: فرش زیر پایت به ما تعلق دارد باید آنان را تصدیق کنیم، چه رسد به ملکی مانند فدک که در ید و تحت تصرف خود آنها بود. چرا شهادت حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و ام‌ایمن و یمین و سوگند حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها پذیرفته نمی‌شود؟ این کار در واقع مخالفت با آیه تطهیر است که در شأن آنها نازل شده است».

ابن‌ابی‌الحدید معتزلی در شرح نهج‌البلاغه‌اش آورده است: روزی عایشه و حفصه بر عثمان ـ در دوران خلافتش ـ وارد شدند و از او خواستند که میراثشان را از پیامبر تقسیم نماید. عثمان که تکیه داده بود، ناگهان نشست و روبه عایشه کرد و گفت: تو و این زن که ‌اینجا نشسته، یک اعرابی را که از نادانی با ادرارش خود را می‌شوید، آوردید و شهادت دادید که پیامبر فرموده: «ما گروه انبیا میراثی از خود باقی نمی‌گذاریم»، پس اگر راست است که پیامبر وارثی ندارد، شما اکنون چه می‌خواهید؟ و اگر رسول خدا می‌تواند وارث داشته باشد، پس چرا حق فاطمه را منع کردید؟ ازاین‌رو عایشه از نزد عثمان بیرون رفت درحالی‌که فریاد می‌زد: نعثل [عثمان] را بکشید که کافر شده است».

آنچهگفته شد، اندک تأملی است بر آنچه فقیهی عارف و عالمی ژرف‌نگربه آن توجه داده‌اند؛ باشد که اصحاب دین و صاحبان اندیشه، خود، به دیگر کلمات آن بزرگوار بنگرند و از این رهگذر راهی دیار تاریخ شوند و پرده‌های افتاده بر حقایق را برگیرند و حق را از ناحق بازشناسند.

منبع: www.bahjat.ir


[1]. صحیح البخاری، ج۴، ص١۵۴٩، ح٣٩٩٨.

[2]. تأویل مختلف الحدیث، ج١، ص٣٠٠.

[3]. مستدرک الصحیحین، ج٣، ص١۵۴.

[4]. المصنف، ج٣، ص۵٢١، ح۶۵۵۴ و ۶۵۵۵.

[5]. إبن‌بطال البکری القرطبی، شرح صحیح البخاری، ج٣، ص٣٢۵.

[6]. شرح نهج‌البلاغة، ج١۶، ص۲۶۴.

[7]. شرح نهج‌البلاغة، ج١۶، ص۲۸۶.

[8]صحیح بخاری، ج۵، ص٨٢. نیز ر.ک: ج٨، ص٣؛ صحیح بخاری، ج۴، ص٢١٠ –٢١٩.

[9]. صحیح بخاری، ج۳، ص۱۳۷۲

[10]. حشر: ۷و۶.

[11]. الدرالمنثور، ج۴، ص۱۷۷.

[12]. تعبیر به نحله در خطبه آن حضرت با این عبارت «هذا ابن ابی قحافه یبتزنی نحلة أبی؛ این پسر ابی‌قحافه (ابوبکر) هدیه پدرم را از من میگیرد» آمده است (احتجاج طبرسي، ج۱، ص۱۰۷) و تعبیر به میراث نیز در موارد متعددی از خطبه آن حضرت آمده است؛ از جمله: «ایها المسلمون أغلب علی ارثی؛ آیا ارثیه مرا به زور از من میگیرند؟». (احتجاج طبرسی، ج۱، ص۱۰۲)






تمامی حقوق اين وب سايت متعلق به شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان گیلان می باشد