محسن صباغ در آن روزها به عنوان سرباز فراری در میان تظاهرکنندگان ۱۷ شهریور خاطرات زیادی در دل دارد. ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ یا همان «جمعه سیاه» روزی بود که هزاران نفر از اعتراضکنندگان به حکومت شاهنشاهی جان خود را از دست دادند. تظاهرات این روز که به صورت خودجوش و مردمی شکل گرفته بود، منجر […]
کد خبر : 18176 | 11:46 ق.ظ |
۱۷ شهریور , ۱۳۹۴
محسن صباغ در آن روزها به عنوان سرباز فراری در میان تظاهرکنندگان ۱۷ شهریور خاطرات زیادی در دل دارد.
۱۷ شهریور ۱۳۵۷ یا همان «جمعه سیاه» روزی بود که هزاران نفر از اعتراضکنندگان به حکومت شاهنشاهی جان خود را از دست دادند. تظاهرات این روز که به صورت خودجوش و مردمی شکل گرفته بود، منجر به کشتار شمار زیادی از هممیهنانمان شد. این روز هر چند لکه ننگی را در تاریخ حکومت پهلوی ثبت کرد اما ظهور انقلاب اسلامی را نوید میداد.
هزاران نفر از مردم تهران که روز گذشته، ۱۶ شهریور ۵۷، علیه رژیم شاهنشانی ایران در اطراف میدان آزادی تظاهرات گستردهای را شکل داده بودند، به یک باره تصمیم گرفتند تظاهرات میدانی خود را گسترش دهند. میدان ژاله میعادگاه انقلابیون تهران شد.
حدود ساعت ۸ صبح گروههای مختلف مردم اطراف میدان ژاله نمایان شدند. اما نیروهای ارتش شاهنشاهی زودتر از تودههای مردم، میدان را تحت نظر قرار داده بودند.
واقعه ۱۷ شهریور ۵۷، چند دقیقه بیشتر طول نکشید. فرماندهان نظامی که ابتدا اعلام حکومت نظامی داده بودند، از مردم خواستند که متفرق شوند. با عزم جدی انقلابیون در برابر نیروهای نظامی شعارهای علیه رژیم طاغوت همچنان ادامه داشت. فرماندهان وقتی با بیتفاوتی مردم روبهرو شدند، به سوی آنان آتش گشودند. گلولهباران توسط نظامیان، چند دقیقه بیشتر به طول نینجامید، بهگونهای که خبرنگارانی که ساعتی بعد از حادثه به محل رسید، فقط با ماشینهای آبپاشی روبهرو شدند که مشغول شستوشوی خیابانها بودند.
در این چند دقیقه شمار کشتگان بهگونهای بود که بعد از گذشت ۳۶ سال از آن حادثه هنوز آمار دقیقی از کشتگان اعلام نشده است.
از یک سو انقلابیون اجساد شهدا را جمعآوری میکردند و از سوی دیگر، نیروهای حکومتی برای سرپوش گذاشتن به جنایات خود، شمار زیادی از شهدا را جمعآوری و به محل نامعلومی منتقل کردند.
آنچه در تاریخ ثبت شده، نشان میدهد در تظاهرات ۱۷ شهریور ۵۷ تمام گروهها و اقشار مختلف مردم حضور داشتند. مردان، زنان، پیر و جوان و نوجوان در این روز غریو «مرگ بر شاه» سر میدادند که هر یک داستان غیرت و شجاعت و ایستادگی را رقم میزدند.
محسن صباغ یکی از آن جوانانی بود که مطلع داستان حضورش در این واقعه با فرار از پادگان شاهنشاهی شکل میگرفت. چشمان بینای این «سرباز فراری» دیروز، امروز تبدیل به خاطرات بیشماری از لحظهلحظههای انقلاب و ایستادگی ملت ایران شده است.
ایکنا در گفتوگویی با محسن صباغ به ثبت لحظاتی از جمعه سیاه سال ۵۷ کرده است که در ادامه میآید:
تظاهرات ۱۷ شهریور چطور شکل گرفت؟ آیا دعوت از سوی سران انقلاب بود یا مردم به صورت خودجوش به صحنه آمدند؟
۱۷ شهریور یک جوشش مردمی بود. اصلاً در برنامههایی که ستاد انقلاب برنامهریزی کرده بود، تظاهرات هفدهم شهریور دیده نشده بود. در راهپیمایی عظیمی که روز شانزدهم شهریور صورت گرفت، بعد از خاتمه مراسم، این شعار از دل مردم بیرون آمد که «فردا ۸ صبح میدان ژاله»؛ هیچ برنامهریزی قبلی در این مسئله وجود نداشت.
اتفاقاً من هم آن موقع خیلی جوانتر بودم. سرباز فراری هم بودم که روی دوش مردم از مسجد برای راهپیمایی حرکت کرده بودیم
با لباس نظامی در این راهپیمایی شرکت کردید؟
نخیر. من شب شانزدهم شهریور سرباز فراری شدم. من پاسداری میدادم و از سر گشت با دو نفر دیگر سرباز فراری شدیم. در دپوی ترابری خدمت میکردیم. از سر گشت فرار کردیم که خودش یک دردسری داشت، اما توانستیم در راهپیمایی ۱۶ شهریور شرکت کنیم. پشت سرش هم این شعار از دل مردم بیرون آمد.
در حادثه ۱۷ شهریور ما هم مثل بقیه مردم آمدیم و حضور داشتیم؛ جمعیت عظیمی بود، البته آن موقع تانکها و نیروهای مسلح از صبح زود آماده بودند. جمعیت تقریباً قبل از ۸ صبح، حدود بیست دقیقه قبل از ۸ حاضر شدند. نزدیک میدان شهدا، از میدان بهارستان که میرفتیم تانکها و نیروهای زرهی آماده بودند و این مسئله برای ما که جوان بودیم، عجیب بود. بزرگترها هم متعجب بودند.
مردم حضور گستردهای در این روز داشتند. پیر و جوان و نوجوان، حتی مادرانی که بچه شیرخواره در بغل داشتند.
من هیچگاه یادم نمیرود که در میان آن شعارها به سوی مردم که تیراندازی شد، به سوی این مادری تیراندازی شد که یک بچه شیرخواره بغلش بود که به زمین افتاد. میشود گفت آن بچه شیرخواره از قطرات خون مادرش آبیاری شد.
پیکرها را میبردند. دو سه خانه از کوچههای اطراف میدان ژاله بود که برخی آقایان که الان هم هستند، طبیب بودند و طبابت میکردند، اما شهدای زیادی در این روز داشتیم که الان هم آمار دقیقی از آنها در دسترس نیست. تعداد کمی از این شهدا را میشناسیم که در قطعه ۱۷ شهریور بهشت زهرا(س) دفن هستند، با این حال شهدای زیادی داشتیم که معلوم نشد کجا بردند و چه اتفاقی برای آنها افتاد.
آن حادثه خیلی تلخی بود برای همه. ۱۶ شهریور این قضایا را نداشتیم اما در ۱۷ شهریور تیراندازی بود. ۱۶ شهریور سراسر خیابان آزادی و میدان آزادی پر از جمعیت بود. مثل ۲۲ بهمن الان، اما این اتفاق صورت نپذیرفت.
این حادثه چه تأثیری در روند پیروزی انقلاب اسلامی داشت؟
این انقلاب همچنان که مدیون شهدا هست و خواهد بود، یک قسم عظیمش را مدیون شهدای ۱۷ شهریور است و خون این شهدا مردم را متحول کرد و نهایتاً سرنگونی رژیم طاغوت به وسیله همین مردم و ایستادگی و مقاومت همین مردم اتفاق افتاد. درخت انقلاب هم با خون همین شهدا آبیاری شد.
امروز هم که ۳۶ سال از پیروزی انقلاب میگذرد به برکت خون این شهدا و حضور مردم و رهبری امام(ره) و رهبریهای خردمندانه حضرت آقاست.
کسانی که آن روز بودند و امروز هم هستند، مانند جنابعالی، در مورد واقعه ۱۷ شهریور بیشتر به بیان کلیات بسنده میکنند و خاطرات این روزها کمتر بیان میشود.
بله؛ متأسفانه همیشه همینجور بوده است. خاطرات زیادی را مردم و «السابقون السابقون» مردم دارند. شاید من جزو افرادی باشم که کمترین خاطرات را میتوانم از ۱۷ شهریور بیان کنم اما بسیاری از دوستان و پیشکسوتان ما هستند که از صفر تا صد مسئله را میدانند و خاطرات بیشتری دارند که باید آنها ثبت کنند. در سالهای اول انقلاب برخی کم و بیش آمدند و صحبت کردند اما مجموعههایی که موظف به جمعآوری تاریخ انقلاب هستند باید این افراد را جمع کنند و خاطرات آنها را چه به صورت شفاهی و چه به صورت کتبی بگیرند و ثبت کنند. اینها باید بماند، باید برای نسلهای بعدی ثبت شود.