صفحه نخست ارتباط با ما ورود اعضا






امام(ره)، مظهر زهد و وارستگی بود

حضرت امام(ره)، انسان متکاملی بودند که روح الهی خویش را به حقیقت وارستگی آراسته بودند. با آنکه از بهترین استعدادها و امکانات برای رسیدن به انواع مظاهر دنیا برخوردار بودند ولی هیچ‌گاه، به دنبال دنیا نرفته، بلکه از آن گریزان و رویگردان بودند. عظمت و شخصیت حضرت امام (ره) به سان کوهی بود بسیار بزرگ […]

کد خبر : 8496 | 8:58 ق.ظ | ۱۹ فروردین , ۱۳۹۳

امام خمینی56

حضرت امام(ره)، انسان متکاملی بودند که روح الهی خویش را به حقیقت وارستگی آراسته بودند. با آنکه از بهترین استعدادها و امکانات برای رسیدن به انواع مظاهر دنیا برخوردار بودند ولی هیچ‌گاه، به دنبال دنیا نرفته، بلکه از آن گریزان و رویگردان بودند.

عظمت و شخصیت حضرت امام (ره) به سان کوهی بود بسیار بزرگ که قله رفیعش در ورای ابرهای طبیعت سر به آسمان معنویت و عبودیت حق ساییده و با پیوند سرچشمه لایزال هستی،‌ وجودش از زلال معرفت سیراب گردیده بود و از گستره پیرامونش ،‌چشمه سارهای حکمت، جاری شده بود و تشنه کامان آب حیات را سرمست شوق وصال می‌نمود.

عظمت شخصیت امام(ره) و عمق و گستردگی آن حتی برای نزدیک ترین افراد و برجسته ترین شاگردان ایشان قابل دسترسی و شناخت دقیقه نبود و کسی را هم یارای چنین ادعایی نیست، با این همه هر کس متناسب با درک و ظرفیت خویش و از بعد ظاهری و اثباتی،‌ قطره ای از دریای حکمت و فرزانگی امام(ره) را چشیده است و با جمع آوری این قطره هاست که جویبارهایی از آن دریای فضیلت برای تشنه کامان تاریخ و نسل های آینده، جاری می شود.

“محمد حسین رحیمیان” نویسنده کتاب “یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی قدس سره” می‌نویسد: این بنده ناچیز بیش از نیمی از عمرم را به سان خاری،‌ در کنار گل بی خار وجودش سر کردم، ولی به دلیل قابلیت، کمتر از طراوت و زیبایی ملکوتیش بهره مند شدم و بی گمان آنچه از او نصیبم شد، قطره ای بود از دریا و در عین حال آنچه از درک احساسم با قلم شکسته در قالب الفاظ ناقص می‌آید باز هم قطره ای است از دریا!

آنچه در زیر می‌آید هرگز نمی‌تواند معرف شخصیت والای حضرت امام(ره) باشد، بلکه فقط گوشه‌ای است از داستان آشنایی “محمد حسن رحیمیان” و خاطراتی چند از آنچه مستقیما شاهد و مرتبط با آن بوده است و البته در چند موردی که نقل صدها خاطره ای  است که از دیگران شنیده است.

امام(ره)، بهترین مستاجر

در رابطه با اجاره نشینی حضرت امام(ره) در جماران به قضیه‌ای اشاره می‌کنم، موضوعی که بیانگر تقید شدید امام(ره) به رعایت موازین و احکام شرعی به ویژه در مورد حقوق مردم و الگویی از یک مستاجر خوب و متشرع است با آنکه صاحبخانه امام(ره) از مقلدان و دلبخاتگان آن حضرت بود و سکونت امام(ره) را در خانه خود، بزرگترین افتخار زندگی‌اش می‌دانست، لیکن حضرت امام(ره) مثل یک فرد عادی که گویی هیچ گونه علقه‌ای بین مالک و مستاجر وجود ندارد به احکام شرعی مربوطه متلزم بودند.

روزی، برای تامین نور کافی و مناسب برای فیلمبرداری از برخی ملاقاتهای رسمی با برنامه‌هایی نظیر پیام نوروزی که در اتاق کار حضرتشان انجام می‌شود، سه نقطه از گچ سقف اتاق را هر یک به اندازه 5×5 سانتی متری از در محل تیرآهن سقف تراشیده بودند تا نورافکنها را به آن نقاط جوش دهند، هنگامی که صبح، طبق معمول خدمت امام(ره) مشرف شدیم، قبل از هر چیز، با لحنی خشن و تند و قیافه ای ناراحت و مضطرب فرمودند: این چیست؟ چرا این کار را کرده‌اند؟

به عرض رسید که برای تامین نور فیلمبرداری است، بعد از لحظه ای تامل و سکوت تلخ ادامه دادند: چرا بدون  اجازه صاحبخانه این تصرفات را می کنند؟

با این برخورد تند، جرات ادامه کار سلب شد و اصل قضیه منتفی و جای آن تعمیر شد.

هنگامی که از خدمتشان مرخص شدیم، ” جناب آقای حاج شیخ حسن صانعی” با  توجه به اینکه دهها سال با حضرت امام(ره) بودند، به من گفت: ” من در طول عمرم کمتر چنین ناراحتی و تکدر خاطری را در امام(ره) دیده‌ام”.

امام(ره)، مظهر زهد و وارستگی

زهد و وارستگی، دارای مفهومی گسترده است و مراتب و اقسام و مصادیق گوناگونی دارد. ممکن است مثلا یک نفر، نسبت به مال دنیا زاهد باشد، ولی در برابر جاه و ریاست، خود را ببازد، حتی ممکن است فردی در این مورد نیز وارسته باشد اما  در قبال شهرت طلبی و محبوبیت اجتماعی، دلباخته باشد و…

نکته دیگر آنکه وارستگی و زهد،‌ امری است باطنی و درونی که آثار آن، در مقام عمل و نحوه برخورد با امور مادی و دنیوی بروز می‌کند بنابراین ممکن است فردی منافقانه و از روی ریاکاری، با تظاهر به زهد نسبت به دنیا، در صدد رسیدن به آن باشد و یا اصولا عدم دسترسی او به مظاهر دنیا، به خاطر عدم امکانات و ناتوانی او باشد. به این ترتیب ممکن است در عین فقر و تهیدستی و ضعف مادی، همان دلبستگی و تعلق خاطری را که یک میلیاردر به ثروت خویش دارد این تهیدست نیز به یک لباس کهنه با یک کتاب و کفش پاره داشته باشد و… بنابراین، زهد، حقیقتی است  نفسانی و زاهد حقیقی کسی است که امکانات لازم را برای رسیدن به دنیا داشته باشد یا نداشته باشد، دسترسی به دنیا و مظاهر آن،‌ داشته باشد یا دستش از همه چیز کوتاه باشد، دنیایی که بدان دست یافته، کم و ناچیز باشد و بسیار زیاد باشد، در تمام حالات هیچ گونه دلبستگی به دنیا در خود احساس نکند.

حضرت امام(ره)، انسان متکاملی بودند که روح الهی خویش را به حقیقت وارستگی آراسته بودند. با آنکه از بهترین استعدادها و امکانات برای رسیدن به انواع مظاهر دنیا برخوردار بودند ولی هیچ‌گاه، به دنبال دنیا نرفته، بلکه از آن گریزان و رویگردان بودند. درست به همین دلیل و به مشیت خداوند، دنیا در تمام مظاهر گوناگونش به ایشان روی آورد و به اوج محبوبیت، شهرت، قدرت و امکانات دنیا دست یافتند و در این مرحله نیز به نیکویی از پس امتحان الهی برآمدند. ایشان همه‌ آنچه را که در راستای وارستگی و خلوص و خدمت به دین خدا و بندگان او به دست آورده بودند، فقط و فقط در راه خدا صرف کردند و هرگز هیچ گونه اثری از کمترین دلبستگی به ریز و درشت و خرد و کلان امور دنیوی در ایشان مشاهده نشد؛ چرا که او خانه را به صاحبخانه تسلیم کرده و دل را یکپارچه به محبوب سپرده بود و نه «خود» برای خود می‌پنداشت و نه دلی برای «خود» تا چیزی را جز «خدا» برای خود بخواهد یا آنکه به چیزی جز خدا دل سپارد.

اشتیاق زائران ایرانی

یک سال، در آخر ماه ذی‌حجه و اوایل محرم، عده‌ای از حجاج ایرانی توانستند از عربستان سعودی، و تعداد زیادی هم موفق شدند که مستقیماً از ایران، به عراق بیایند، در آن سال، در عتبات مقدسه و همه‌ شهرهای مقدس عراق، ایرانیها و اتومبیلهای شماره‌ ایران دیده می‌شد.

حضرت امام(ره)، نماز مغرب و عشاء‌ را در مدرسه‌ بزرگ مرحوم آیت‌الله بروجردی اقامه می‌کردند. زوار ایرانی که سالها در آتش عشق امام(ره) می‌سوختند و آرزو داشتند که روزی جمال امام(ره) عزیز را زیارت کنند، غالباً بیشترین توقف را در نجف اشرف داشتند. آنها هر روز، از چند ساعت قبل از مغرب، برای گرفتن جا به مدرسه‌ مرحوم آیت‌الله بروجردی می‌آمدند. حیاط مدرسه و ایوانهای طبقه‌های بالا و حتی حجره‌های طلاب به صورت فشرده و متراکم و بیش از دو برابر حد معمول، از جمعیت پر می‌شد.

هنگام مغرب که امام(ه) وارد می‌شدند، جمعیت بی‌تابانه به پا می‌خواست و فریاد صلوات غریو شادی و های‌های گریه‌ شوق به هم گره می‌خورد و قیامتی عجیب برپا می‌شد!

یک بار، یکی از بی‌خبران از عالم عشق و رابطه‌ شگرف بین امام(ره) و امت که در یکی از حجره‌های مدرسه با هم، ناظر چنین صحنه‌های شگفت‌انگیزی بودیم، وقتی نتوانست محتوای آن را درک کند، بی‌اختیار گفت: «واقعاً که عجب مردم دیوانه‌ای هستند!» و عجیب اینکه همین شخص، بعدها به چهره‌ای انقلابی و پیرو امام(ره) تغییر یافت.

بعد از اتمام نماز، حضرت امام(ره) چند دقیقه‌ای رو به مردم می‌ایستادند و جمعیت با وضع غیرقابل توصیفی به نظاره و دست بوسی امام(ره) می‌پرداختند. سپس امام(ره) به طرف بیرون حرکت می‌کردند و جمعیت نیز پشت سر معظم‌له حرکت می‌کردند.

ولی همین که حضرت امام(ره) به دالان مدرسه می‌رسیدند، دوباره سرشان را به طرف مردم بر می‌گرداندند و ضمن تشکر و خداحافظی، محترمانه آنها را از اینکه در خارج مدرسه، در خیابان و کوچه، پشت سر ایشان ازدحام کنند،‌ باز می‌داشتند اما این حالت و کنایه و اشاره، طوفان عشق آنان را فرو نمی‌نشاند. مردم می‌خواستند تا آخرین لحظه‌ ممکن و تا در منزل، ایشان را بدرقه کنند، از طرفی امام(ره) نیز با همه‌ علاقه‌ که به مردم داشتند، به هیچ‌وجه نمی‌خواستند که هر روز در کوچه و خیابان، در میان ازدحام انبوه مردم حرکت کنند. ناچار بعد از خروج معظم‌له از مدرسه، برای چند دقیقه درب بسته می‌شد و امام(ره) مثل همیشه، به طور عادی رهسپار منزل می‌شدند.






تمامی حقوق اين وب سايت متعلق به شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی استان گیلان می باشد